;
“چون ز دریا سوی ساحل بازگشت...”
تجربه ای چندگــانه از نقاشی، گـــاه در اثری بازنمودی و گاه به صورتی نمادین و در فرم های تجــریدی، تلاشـــی است که در گـالری الـهــه به نمایش درآمده است. گرچه در نگاه نخست وجوه اشتراک آثار بارز نمی نماید، اما تعمق در برخی عناصر در تلاش برای بیان مفهوم رجعت به خویشتن خویش و موضوع سرگشتگی انسان معاصر، نقطه پیوند آثار را شکل می بخشد. در این آثار دلالت های چند گانه معنایی در حضور یا غیاب انسان، فضاهای معلق و بی مکانی را ایجاد میکند تا تداعی گر مفهوم بازگشت باشد.این بازگشت، بی آنکه داعیــه ایده های افراطــی برای احیای اقتدار گذشته را در سر داشته باشد، موضعی شخصی اختیار می کند . بدیـــن سبب می توان نوع این بازگشـــت را در مفهومی فردی جست: بازگشتی که حاصل کنکاشی درون نگر است و نه مفهومی عمومی که بیشــــتر به دست آویزی برای بیان تمجیدهای غـــلو آمــیز وستایش نظـــام های ارزش گـــذاری هنر روز بدل می شود.
بازگشت به خویشتن در این مجمـوعه، علاوه بر آنکه از ذهنی شاعـرانه برمی خیزد اما به ســادگی موضع انتقادی و تیـز بینانه خود را از دست نمی دهد. آثار حاضـــر گویی مخاطب را در یک بافت در هم تنیده ازتجربه زیست مشترک فرا می خوانند و بی اعتنا به برخی اطوارهای کلیشه مآبانه هنر معاصر، تا سرحد توان از پرگویی های بی مایه می گریزند.