;
استراتژی خفهسازی، اکثرا از جانب گفتمانهای حاکم حمایت شدهاست. در جوامع مدرن، قدرت در زندگی حضوری همه جانبه دارد و معمولا در گفتمانهایی مادیت مییابد که از جانب اعمال گویشی تغذیه میشوند. در واقع، گفتار انتقادی درباره سرکوب و اختناق در جوامع مدرن مانعی در برابر قدرت نیست، بلکه میتوان آن را جزء لاینفک میکانیزم قدرت شمرد.
سکوت به اندازه گفتار برای برقراری ارتباط نقشمند است؛ یعنی به روشهایی متفاوت میتواند نقش عاطفی کلام را منتقل کند. در سکوت، تفکری عمیق بدون درک کلمات حضور دارد. بنابراین اگر سکوت را نقطه مقابل گفتار ندانیم، بلکه بخشی از زبان تلقی کنیم، میتوان گفت که سکوت قصد تأثیر بر مخاطب بواسطه نگفتن و یا حذف اطلاعات زبانی را دارد.
هرچند گفتمان سکوت عبارتی متناقض نما به نظر میرسد، اما تناقضی در آن نیست. گفتمان سکوت مرزهای سکوت و همچنین مرزهای مجاز گفتمانهای دیگر را تعیین میکند. گفتمان سکوت تنها سانسور نیست؛ سانسور میتواند دلیلی برای صورت گرفتن آن باشد. سانسور یعنی حذف چیزهایی که امکان حضورشان در متن وجود ندارد. گفتمان سکوت اما یعنی این که بیان هیچ سخنی جز در چهارچوبی که گفتمان حاکم تعیین میکند، ممکن نیست.
سکوت با منزوی ساختن دهان، آوا را قلمروزدایی میکند و از معنای مستقیم فراتر میرود. زیرا هر چیزی که غایب باشد، ردی از حضور آن بر جای میماند و هر چیزی در صورتی میتواند حاضر باشد که غیابی نسبی داشته باشد. در اینجا این گفته «لائوتسه» به خاطر میآید که «برای درک پر بودن، باید معنی خالی را درک کرد و بالعکس». در حالت سکوت، دهان دیگراندامی مشخصی در یک ارگانیسم نیست؛ دهان واقعی ناپدید شده است، بلکه یک روزنهی چند ظرفیتیست و آنچه میبایست از آن بیرون آید و رها شود، در جای خود میماند.
این گرفتاری میتواند بیانگر خشونتهای گوناگونی باشد که در دنیای امروز به وفور دیده میشوند: جنگ و کشتار، تهدیدهای سیاسی، خشونتهای جنسی و ... که همه آنها از رنگ قدرت بر میخیزند و نتیجه ظاهری آن را شاید بتوان درتجسم لبهای دوخته شده، بند دلهای پارہ شده، دهلیزهای از هم دریده نشده و گلوهای گرہ خوردہ مشاهده کرد.