;
تقوا از قدرت
باوند بهپـور
نقاشـی کـه در کارهایـش حـرف بزنـد نـه بـا کارش، ممکـن اسـت حرفهایـش را بشـنوند امـا کارهایـش را نبیننـد. نیکـزاد نجومـی ایـن کار را نکـرده اسـت. سـرحدات ایـن خطـر را کاویـده امـا هوشـمندانه دچـارش نشـده اسـت؛ چـرا کـه بـا بیپردگـی و صراحـت همـان انـدازه میانـه دارد کـه بـا ابهـام و پیچیدگـی. انــگار جملــه ای کــه پشــت آثــارش اســت فعــل نــدارد و در عیــن آشــنایی همــواره غیرقابــل فهــم باقــی میمانــد. ارزش بی زمانــی را میشناســد. میتوانــد دلالت هـا را بـه همـان راحتـی کـه میگشـاید بـه هـم بریـزد و هـر دو کار بـه یـک انـدازه برایـش دسـتمایه اند. کل آثـارش یـک چیـز را میگوینـد امـا چیزهـای بسـیاری را بـه نمایـش میگذارنـد. متنـی کـه دربـاره ی یکـی از آنهـا نوشـته شـود دربـاره ی باقیشـان نیـز صـادق خواهـد بـود امـا از چنـان غنـای بصـری برخوردارنـد کـه بیننـده بـه خـود اجـازه نمیدهـد آنهـا را بـه یـک جملـه فروکاهـد. خـود نقـاش اصـرار دارد کـه معنـای ایـن آ ثـار در لایهی تصویـری اسـت نـه کلامـی. ومخاطـب ایـن را به آسـانی می پذیـرد چـرا کـه روشـن اسـت پشـت ایـن تصاویـر، نقاشـی خـوب وچیره دسـت ایسـتاده اسـت.نقـاش خـوب و چیره دسـت را بـه دو طریـق میشناسـند: از روی طراحیهایـش یـا از روی تأثیـر مواجهه ی نزدیـک بـا آثـارش. از نزدیـک، طراحی هـا و نقاشـی های نجومـی تجربه هایـی منحصربه فردنـد. صرف نظـر از عناصـر آشـنای کارهـای او (کـه فرهنـگ لغـات محـدود کارهایـش را میسـازند) شـیوه ی نقاشـی کـردن اش او را بـه سـادگی از دیگـران متمایـز میکنـد: ایـن رنگهـای تخـت و خامـوش و سـکوت صحنـه ای کـه بـا محتـوای جهنـده و درشـتگو و دراماتیـک اش و ابعـاد غول پیکـر اثـر در تضـاد اسـت.
نیکــزاد نجومــی یکــی از معــدود نقاشــان ایرانــی اســت کــه «اینجــا» و «آنجــا» هــر دو را منتقدانــه نگریســته و دلالت هایــش را در دو جعبــه ی جدا گانــه مرتـب نکـرده اسـت. فیگورهایـش از هـر جغرافیایـی کـه باشـند حامـل سـویه های مختلفـی از یـک وضعیـت غیرانسـانی مشـترک اند. در ایـن کارهـا نیمـه ی پـر لیـوان وجـود نـدارد: گروهـی پامال شـدگان اند و گروهـی شـیفتگان قـدرت. امـا او قدرتمنـدان عظیم الجثـه اش را «باعظمـت» تصویـر نمی کنـد: اینهـا دلقک هایــی ترحم انگیزنــد کــه پاهایشــان بریــده شــده، خشــونت دیــده و جا کــن شــده اند. لــذت و شــعف و ســرزندگی در هارلکن هــای او غایــب اســت: اینهـا رنگی پوش هایـی نخ نماینـد کـه همـواره تاروپودشـان ماننـد مترسـک های کاهانـدود اینجـا و آنجـا از تابلـو بیـرون میزنـد. (بهمـن محصـص هـم کـه بـه چنیـن انتقـاد دوسـویهای از خـود و دیگـری علاقه منـد بـود در توصیـف وضعیـت فاجعه بـاری کـه دیگـر از فـرط تکـرار نـه تراژیـک کـه کمیـک اسـت بـه همیـن هارلکن هـای غربـی لوزیپـوش رسـیده بـود.) حتـا سـطح تابلـو نیـز واقعیتـی را حمل نمیکند: نقـاش اصـرار دارد که متقـال و کرباس پشـت منظره ها و آدمهایـش را ببینیـم واگـر درزیـر رنـگ پنهـان شـده باشـند تار و پودشـان را رویشـان نقاشـی میکنـد. در کارهـای نجومـی ایـن هارلکـن میتواند وجهی باشـد از هـر شـخصیتی؛ وجهـی کـه غالبـًا زیـر ظاهـر رسـمی یـا نقـاب پنهـان اسـت امـا نقـاش اینجـاوآنجا پـرده را کنـار میزند تـا وجـود لوزیهای رنگـی وماهیت روحوضـی نمایـش را بـه بیننـده یـادآوری کنـد. گاهـی هـم عصـای هارلکـن را به دسـت شـخصیتها میدهـد. جامه هـا و جایگاه ها هم از نظر نیکـزاد نجومی می تواننـد مثـل همیـن عصـا بـه آسـانی دست به دسـت شـوند؛ گاهـی نیمـی از لبـاس یـک فیگـور را بـه فیگـوری دیگـر می پوشـاند تـا نشـان دهـد تـا چـه حـد ایـن جایگاههـامتغیرنـد و فاصلـه ی میـان فاعـل و مفعـول چـه محـو و شـکننده اسـت. در کارهـای نجومـی «انسـان» حضـور نـدارد مگـر بـه صورتـی لگدمـال شـده در حاشـیه ی قـاب؛ حتـی طبیعـت نیـز صرفـًا حضـور دارد تـا طبع غیرطبیعی انسـان را به نمایش بگـذارد.درمیان انبوه این صحنه ها، منظره ای شـهری بـه چشـم نمی خـورد. فیگورهـا همگـی بـه طبیعتـی حیوانـی باز گشـته اند؛ بـه جنـگل. اینجـا (بـاز همچـون محصـص) تنهـا موجوداتـی کـه ماهیتی معصـوم یا انسـانی دارنـد، حیوانـات و قربانیان انـد.
نیکــزاد نجومــی تصمیــم گرفتــه اســت کــه یــک عمــرزندگــی هنــری پــرکار را وقــف نگریســتِن درون دنیــای ســرد و پــوچ وکم عمــق مــردان کت وشــلوارپوش قدرتمنـدی کنـد کـه میـدان نـگاه را اشـغال کرده انـد. از دیـد نجومـی چنیـن تصمیمـی طبیعـی اسـت چـرا کـه جـز ایـن منظـره ای بـرای دیـدن باقـی نمانـده اسـت. مـردان حیوانیـت، دورویـی، حماقـت و پوچـی ِ خشـونتی کـور را بـه روی صحنـه میبرنـد. زنـان، کـودکان و حیوانـات در ایـن میـان صرفـا قربانیـان خشـونت عریـان یـا خشـونت بوروکراتیـک وسـازمان یافته اند؛ جسـم وبدنانـد؛ ذهـن نیسـتند؛عامـل نیسـتند. درایـن جنـگل وحشـیگری وبی معنایـی، از نشـانه های تمـدن جـز کت وشـلوار و نقـاب و دورویـی چیـزی نمی تـوان یافـت؛ نشـانه هایی کـه بلاهتـی را بـه نمایـش می گـذارد کـه در تـوان انسـان معاصـر اسـت و بـس. حیوانـات در قیـاس بـا آن معصوم انـد.
امـا نیکـزاد نجومـی کاری بیـش از توصیـف وضعیـت و دیدنـی کـردن اش انجـام می دهـد. او بـه مخاطـباش لطـف می کنـد: از «تجلیـل» وضعیـت سـرباز می زنـد و بلاهـت نهفتـه در آن را مؤکـد می کنـد. نقاشـی های او نقیـض ژانـر تاریخی انـد و بدین واسـطه بـرای مخاطبشـان کاری می کننـد: خواسـت قـدرت را تحقیـر می کننـد.
بازگشت به پیـرامون
فوادشریفی
اولیـن همـکاریام بـا نیکـزاد نجومـی مربـوط بـه نمایشـگاه «پلاکات ها» مـی شـود. پوسـتری را کـه هنرمنـد نزدیـک بـه چهـار دهـه پیـش بـا عنـوان «زنده بـاد آزادی» طراحـی کـرده بـود دوبـاره چـاپ کـردم و بـه نیویـورک محـل اقامـت اش فرسـتادم. در همـان سـال یعنـی ۱۳۹۱ پیگیـری چـاپ چنـد نقاشـی نیکـزاد نجومـی بـا تکنیـک سـیلک اسـکرین و تکثیـر آنهـا را آغـاز کـردم و هم اکنـون بخشـی از ایـن چاپ هـا آمـاده شـده اند.
نیکـزاد نجومـی ۲آبـان۷۶ سـاله میشـود ایـن موضـوع بهانـه ای اسـت بـرای نمایشـگاهی درزادگاه او کرمانشـاه. ایـن نمایشـگاه بازگشـت کارهایی بـه محـل تولـد هنرمنـد اسـت مکانـی پیرامونـی، خـارج از تهـران کـه بـا یـادآوری کارهـای هنرمنـدی از ایـن زادبـوم، گفـت وگویـی هرچند کوتاه مـدت اما مهـم را با هنر از سـر میگیـرد.
مهر۱۳۹۶