;
به ظروف و گلدانی نگاه میکنم که بارها با توپ آن هارا شکستم بارها شعمدانی و گل های باغچه را زیربازی شیطنت آمیز کودکانه خود خم کردم و یاد نمی آورم روزی که شعمدانی به من اعتراض کرده باشد .اما به یاد می آورم گلدان انار قدیمی را که آرام در کنار حوض نشسته بود چگونه شکستم انار با همه وجودش شکست و با گل خود در هم تنیده شد دیگر میان گلدان و گل فاصله ای نبود امروز شما همان ظروف و گلی را می بینید که دیگر وجود خارجی ندارند و همه در خیال و واقعیت با همان شیطنت بچه گانه درهم تنیده و باهم یکی شدند.
سامان معرف
I look at the dishes and the vase that I broke them with a ball many times. I bent the cranesbill and the garden flowers while I was playing naughtly, and I can't remember a day that the cranesbill even complained to me but I remember how I broke that old pomegranate vase which was sitting calmly near the pond. The pomegranate broke thoroughly and got intermingled with its own flower. There was no distance between the vase and the flower anymore. Today, you see those dishes and the flower that actually doesn't exist and they are all intermingled in reality and in dreams with that childish naughtiness.
Saman Moarref