;
آنچه پوشیدگیِ مرگ را مضاعف میکند و میان زندگیومرگ و در گامی فراتر میانِ هستیوعدم جدایی میاندازد، تصوُّری است که «بقا»، آن را منتقل میکند. در این تصوُّر، «بقا» همان موجودبودن پنداشته میشود: «هرآنچههست»، از ناحیهی «بقا» ممکن میشود. مفهوم «بقا»، تخصیص مرگ را به «هستی» به تعلیق درمیآوَرَد، زدوده میکند و جدایی میان آنها مینشاند. «یادآوریِ» نسبت فراموششدهی مرگ و «هستی»، از ناحیهی زبان ممکن میشود. آن زبانی که نه مبتنی بر روابط دالّومدلول، بلکه بهواسطهی «اشاره» گفتِ «هستی» و «اشاره» به «هستی» است. بهبیانِ دیگر، زبان نسبت فراموششدهی «هستی» و مرگ را آشکار میکند. آشکارگی، «بههستیآوردن» و «درهستینهادن» است. ازاینرو آشکارگیِ مرگ، «درهستینهادنِ مرگ» و «هستی بهسوی مرگ» است. گفتِ مرگ، ازجانبِ زبان و در پیوند با «هستی» و فراخوانیِ آن بهدور از مفهوم «بقا»، همان راهی است که مرگ را بهواسطهی «اشاره» به نزدیک میآوَرَد و حاضر میکند. احضار مرگ، مستقرشدن در تخصیص مرگ به «هستی» است. این آثار درصدد هستند گفتِ مرگ و تذکُّری برای گفتار مرگ باشند. «یادآوریِ» مرگ، از یکسو بهیادآوردنِ پایانِ امکان و از سوی دیگر، تذکُّرِ پنهانماندن و فراموشیِ تخصیص مرگ و «هستی» به یکدیگر است.
سینا صدقی