;
رویای خاموش؛
هر روز صبح که بیدار میشویم، انگار از رویایی غروب و در رویایی دیگر طلوع میکنیم، دور افتادگیِ بیش از اندازه در رویاهای مان واداشته تا آنچه که حقیقت باشد را گمان و برعکس را تردید پنداریم. ما نمیخواهیم رویای شکل گیری تخیلاتمان در ذهن بماند، خودش را بخورد و از بین برود، اما نمیدانیم از کجا باید گفت!. شاید فردایی باشد بدون توهمات، یا روزی بیاید که تنزل به خاموشی نداشته باشیم. بتوانیم بگویم ما در این دهکده ذهن بذری کاشتیم تا ثمره آن تصاویری باشد که پیش کش نگاهتان است. چقدر سخت که قبل از این رویای خود را به شکوفه زدن یک حس خاموش گره زده بودیم.