;
جهان با نقطه آغاز شد
گاه سرآغاز زندگی
گاهِ دگر پایان زندگی
در منظومهای که کران تا کرانش بیکران است بی گمان
نقطه اما سرآغاز خط است
خط و نشانِ تداوم و امید
افقهای زندگی و چشمانداز فضایی که در آن کشیدهها به تکرار
زیر هم یا پهلو به پهلو چیده شدهاند انگار
گره خوردهاند درهم در کشاکش قوسها و حفرههای خالی
گاه گشادگی کمان و میل دایرهوار قوسها در پالایش رو به انتزاع
مکاشفهای در بطن حروف و لابلای بافت های در هم تنیده
در منظومهای از نقش و خیال که چشمانداز نقاشانه را به تماشا میکشاند.
بازیگوشی و بازیهای پر شیطنت حروف معلق همساز با طبیعت درونی نقاش
شاید در پرتو وارستگی شاید دلیل نمایاندن
آنچه هست حکم بر زیستن و معنای آن، چگونه میتواند جز این باشد؟
میتوانی باآن شاد باشی یا شگفتزده یا حتی بیخیال همساز با آنچه بر ذل تو مینشیند یا از دلت رخت بر میبندد
آنچه مهم است گویی اصلا مهم نیست
آنچه مهم است باور نقاش است به جاری بودن
وماجراهای او در بین بافتهای منسجم گاه رنگین و گاه یکدست
گاه خویشتندار و گاه خودنما، گاه سرزنده، گاه دلگرفته
تمام دارایی نقاش است نقش زده بر بافت بوم و زیستن در این بوم!