;
یوریک کریممسیحی، «اول شخص مفردِ» روایت عکاسی در ذهن من است. او را با کتابهایش میشناختم و بیشک کتاب «عکس و دیدن عکس» بر روشمندی ذهن من در برخورد با دیدن عکس تاثیر گذاشتهاست.
وقتی اولین بار با عکسهـای دهــهی هفتادش روبهرو شدم، دوگـانگـی عجیبی ذهنم را
فرا گرفت. رگههایی از عکسهای امروز را در آنها میدیدم و همچنین رنگ و بوی تهران دههی هفتاد را، فضایی خاکستری از کودکیهای تکرار نشدنی.
بلی، تهران او تهرانیست غیر رسمی که با امروزهاش هیچ شباهتی ندارد؛ و کودکان عکسهای او به احتمال زیاد مردان زمخت امروزی هستند که زیر فشار صدا و رنگ و دود، روزگار سپری میکنند.
در یک نظر، عکسهای یوریک کریممسیحی نگاهی فرمال به زیست شهری دههی هفتاد تهران دارد، که رگههای این نگاه را میتوان در ادامهی عکاسی ایران در دهههای بعد پیدا کرد.
بیشک انتظار ما از راوی اول شخص مفرد عکاسی ایران بسیار بالاست و میتوان به جرأت گفت که عکسهای او تمرین دیدن عکسهای دههی هفتاد شمسی ایران استعکسهایی که با دوربیت زنیت و نگاتیوهای آن سالها گرفته شده.
فرشید پارسی کیا
شروع
داخلى، شب، ساعت 23:23
همین شباهت اعداد برایم ترسناک است چه برسد به نوشتن مطلبى در مورد قصه گوى عکس ها.
قصه گویى که سال هاست عکس می بیند و داستانشان را با زبان راوى اول شخص و مفهوم داناى کل، می گوید و می نویسد.
یوریک کریم مسیحى را قبل تر، همراه و همگام بابک احمدى می شناختم و همانند آن اعداد شبیه هم به ترسیدن وادارم می کردند.
بعد ها ترسم نیز بیشتر شد چون عکس و عکاسی تمام وجودم را فراگرفت و از تحلیل های تیز و برنده یوریک در امان نبودم.
حال، ترسم با دیدن عکس های یوریک کریم مسیحی از بین نرفت که هیچ، بیشتر هم شد. فهمیدم درست دیدن را از نوشته ها و قلم خودش آموخته و نشانم می دهد. که سکوت بماند و هیچ . . .
شاید بیرحمانه باشد سخن رولن بارت را درمورد مرگ مولف نادیده بگیریم. عکاس به عکسش منگنه نیست تا راوی روایت های تصویری اش باشد، شاید راوی بعد از روایت میمیرد همانند زنبور بعد از نیش زدن. نیش عکاس همانند نیش زنبور درد دارد، همانند سیلی ای که صدای سوتش ساعت ها در گوش زوزه می کشد.
بیایید به برخی چیز هایی توجه کنیـــم که عکاســــی به ما نشان مـــی دهد. ما بــــه عکاســی نشــان می دهیم که چه چیزی را باید نشانمان دهد. ولی عکاسی چیز هایی را به ما نشان می دهد که ترجیح می دادیم، نبینیم.
روایت های یوریک کریم مسیحی ساده اند. روایتی چند خطی که پینوشت های چندصفحه ای دارند. پی نوشت هایی که بعد از دیدن عکس، ظاهر می شوند و ردپایشان پاک شدنی نیست.
حال ، عکاسی چیست؟! و در عکاسی چه چیز هایی مهم هستند؟!
درواقع واژه مهم بودن فی نفسه مهم نیست.
همان گونه که پیش تر گفتم؛ راوى بعد از روایت، کنار می رود تا قصه اش هزاران چرخ بخورد و پینوشت هایش را مخاطبین ظاهر کنند.
به گمان من، عکاسی زیستن در خود و نیش زدن به دیگران است. نیشی که هر روزه میچشیمش ولی خیال نچشیدن در سر داریم.
به گمان من عکاسی ولگردی است و چنان سگ ولگرد صادق هدایت لگد می خورد و نیش می زند.
به گمان من عکاسی قصه های مادربزگ است که خیال انگیز میان بودن و نبودن طی الارض می کند.
به گمان من عکاسی . . .
پایان
داخلی، شب، ساعت 00:00
همین شباهت اعداد برایم ترسناک است چه برسد به پایان دادن مطلبم در مورد قصه گوى عکس ها.
قصه گویی که فرم را می شناسد و نگاه فرمالیستی اش چشمانم را بی تاب دیدن های بیشتر می کند.حمید جانی پور/سرما آذر96
چشمِ دوربین، پایبندِ اصولِ متعهدانهی خود به تصویر، دنیاى دیروز و امروز را در هم میآمیزد، و این، ذاتِ فرهنگِ تصویرىِ چیره بر ذهنها مىشود. ترکیب عکسهایى که بهدور از عکاسىِ مُدِ روز، تَشخّصِ خود را دارد.
امرِ مهم در نگاه عکاسانهى یوریک کریممسیحی این است که مىداند چگونه بیاندیشد و چه تعهدِ عمیقی به کشورش و تحولاتِ جامعهی خویش دارد. عکاسى که بر حقایق و واقعیتهای اجتماعى خود چشم میگشاید و متعهد است و تسلیم سطحى نگرىهای متداول نمیشود. این ویژگی را او در دورانى دارد که رسانهها کارکردِ اجتماعى ندارند و ذات تفکر عکاسانه به بنبست رسیده است و عکاسان دیگر شهامتِ درگیر شدن با مسایل جدّیِ انسانى را ندارند.
آنگاه عکاس با سوژه و مخاطب با عکس ارتباطی حسی و فکری برقرار میکند که در لحظهی ثبت و یا لحظاتِ دیدنِ آن، چیزى در عکس باشد که هنرمند و مخاطب را به درون خود بکشد و در بازآفرینیِ واقعیتِ برابرِ دوربین، و اثرِ ثبت شده، نیروی الهامدهندگی و الهامپذیری زنده باشد و مسیرِ سنگلاخِ درست دیدن را هموار کند و زبان عکاسانه را در فرم و محتوا غنا بخشد. این، آنی است که در عکسهای نمایشگاه «تهران، غیررسمی» افتاده است.سعید صادقی