;
اوهام
با گریه چشم به این جهان گشودم، جهانی عجیب اما متلون..
آرام آرم بزرگ شدم و آموختم چگونه روی پاهایم بایستم و سپس راه بروم. وقتی راه رفتن آموختم ناگه قدم در جاده ای گذاشتم پر پیچ و خم، گاه در فراز، گاهی در فرود، گاه تاریک و بیمناک، گاهی روشن، گاه غرق در ترس و گاهی با ایمان و امید..
امید به روشنایی ، به وصال..
این مجموعه آثاری ست از تصاویری پیرامون ورود انسان به این کره خاکی که از ابتدای ورود همراه درد است و در طول زندگانی مشغول دست و پنجه نرم کردن با مصائب و خود را محکوم به ادامه دیده تا به رسیدن به انتهای مسیر.
انتهایی که لحظه جدایی از اسارت این تن خاکی ست و کیفیت آن نشات گرفته از نوع زندگی و نحوه مواجهه با مرگ است.
هر چه عبور از زندگی در راستای لذت از آن و شوق ورود به عالم بالا و رهایی بوده.عبور از لحظه مرگ سهل تر و شیرین تر ...