;
پسزمینهی تکرنگ، کاستنِ حداکثری است برای رسیدن به حداقل عناصر موجود؛ و بهبیان دیگر، تخریبی است از طریق انتزاعی افراطی و رسیدن به این تعریف که ساختن، «در زمینه قراردادن» است.
انتزاع در اینجا کاستهشدن وضعیتِ موجود به حداقلی است که بنیاد و اساس آن را مورد کنکاش قرار میدهد. پرداختن به نقطهی شروع خطی که برای «مسیر یافتن» طیشده و سرانجام در همان نقطه آغازین یافت شدهاست و انَباشتش، حاصل از اصرار ورزیدن و تکرار به تعریف این خط به مسیری بیبازگشت است. تکراری که هربار خود را خطزده، پوشانده و باز از آن نقطهی آغازین فاصله گرفتهاست.
انتزاع، تقلیل یک ساختار به ستونهایی است که برآن افراشتهشده، فارغ از دیوارهایی که محصورش کرده یا سقفهایی که آن را پوشاندهاست. تلاشی برای فروبردن دست درون کالبد و تماس مستقیم با نبض شاهرگهای درون آن.
از اینرو این تجرید، بیش از آنکه بنمایاند، خود را میپوشاند. این پوشیدگی در جهت گشایشی است از آنچه که بارها و بارها دیدهشده و از فرط دیدهشدن، نامرئی گردیدهاست. لذا تنها از طریق حذفِ عناصرِ نمایی است که میتوان بار دیگر، توجه ناظر را به آن جلب ساخت و سوی نگاه را از شُکوهِ ساختگی و نمایشیِ نَما به خشتها، ستونها/ نقطهها و خطها سوق داد؛ و بهعبارتی آنچه که در مقابل این نمایش جستجو میشود را بر تلِ آوارهایش یافت.
حسین حسینی