;
در این عمرگریزنده که گویی جز خیالی نیست
تو "آن" جاودان را در جهان خود پدید آور
که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست
در آن آنی که از خود بگذری و از تنگ خودخواهی
بر آیی در فراخ روشن فردای انسانی
در آن آنی که دل برهانده از وسواس شیطانی
روانت شعله ای گردد ، فروسوزد پلیدی را
بدرد موج وهم آلود شک و نا امیدی را
به سیر سال ها باید تدارک دید آن ، "آن" را
چه صیقل ها که باید داد از رنج و طلب ، جان را
به راه خویش پای اَفشرد و ایمان داشت پیمان را
تمام هستی انسان ، گروگان چنان آنی است
که بهر آزمون ارزش ما ، طُرفه میدانی است
در این میدان اگر پیروز گَردی، گویمت گُردی
وگر بشکستی آنجا، زودتر از مرگ خود مُردی