;
• فرد از سمتِ ذهن به سوی جسم که میآید، شکل می گیرد. نام می گیرد، رنگ و حجم می گیرد. اشکال، به نامو نشانهاشان و به رنگ و حجم شان با هویت می شوند. بَعد، یکی که دو تا، دو تا که چند تا شد، اشکال که مکرر شد؛ جمعیت پدیدار می شود. پس جمعیت می شود نمودارِ جسمیت یافته ی اذهانی که چیزی برای بروز یا شکلی برای تماشا دارند.
• افرادِ شَکیل، با هر شکلی که دارند؛ جمعیت که می شوند، وضعیت را می سازند. موقعیت را، شرایط را، هویت را، ملیت را. بعد، یکی یکی همین ها را زیر و رو می کنند، به هم می ریزند، می شکنند و طرحِ نو می زنند. از این دست، وضع یتهای تازه شکل میگیرند: موقعیت ها، شرایط، هویت ها و ملیت ها، هِی نو می شوند.
• حالا هر فرد، با وضعیتی که برای خود ساخته و برساخته معنا می شود. وضعیتی که شدیدا و اکیدا وضعیتِ امروزِ اوست؛ بس که افراد هم از دیروزشان دورند، هم از فردایشان. احوالاتِ فردِ معاصر، احوالِ همین یک دمِ اوست، همین حالا.
• نمایشگاهِ افراد، تجسم و تجسدِ تلاشِ افرادی است که یک روزی یک جایی یک جوری تصمیم گرفتهاند با هر چه توی سرشان، توی ذهن شان است؛ حاضرِ هر جمعی یا در هر وضعیتی که هستند، شکلی از اشکالِ ذهنشان را نمایان کنند:
• افراد در جمع حاضر می شوند. افراد در وضعیت حاضر می شوند. افراد در شهر حاضر می شوند. افراد در جنگ حاضر می شوند. افراد توی زندگیِ هم حاضر می شوند و توی ذهنِ هم ادامه پیدا می کنند. افراد توی برگههای تقویم حاضر می شوند. جسمِ فراموش شده ی افراد در خاطراتِ دورشان همیشه حاضرند؛ جسمی که خطِ ربطی بر ذهنِ افرادِ دیگر است. افراد یکبار اسم می گیرند، یک بار رسم، این بار شکل.
امیرحسین بهبهانینیا