گالری کبود
تندیس شمارهی ۲۰۱، خرداد ۱۳۹۰
توسط پرویز تناولی (زادهی ۱۳۱۹) که تازه از ایتالیا بازگشته بود در خرداد ۱۳۳۹ در خیابان پهلوی (ولیعصر کنونی) تأسیس شد. تناولی که در بازگشت پیجوی یک آتلیه بود تا ایدههای خود را به هنر تبدیل کند، با حمایت مهرداد پهلبد (رئیس وقت هنرهای زیبا و بعدتر وزیر فرهنگ و هنر) آپارتمانی در طبقهی چهارم ساختمانی در خیابان ولیعصر کنونی، پایینتر از پارک ساعی، مقابل چوبکده، اجاره کرد تا هم به کارگاه و محل نمایش تبدیل شود و هم در آن زندگی کند. بهعلت ترویج فرهنگ و گسترش صنایع فرهنگی، در این سالها هزینهی اجارهی گالریها را دولت میپرداخت. نام آن از روی شعری که اسماعیل شاهرودی دربارهی مجسمههای تناولی گفته بود، «کبود» گذاشته شد. اینجا، نخستین مرکز تجمع هنرمندان نوگرایی بود که طیف وسیعی از اشخاص را در بر میگرفت. بر اثر رفتوآمد هنرمندان و اینکه خصوصیات اخلاقی تناولی به گونهای بود که با گروه کثیر فرهنگیان (شاعران، نویسندگان، سینماگران، کلکسیونرها و...) درارتباط بود؛ سهماه بعد آتلیه کبود به مکان بزرگتری، پایینتر از این نشانی و دقیقا مقابل بیمارستان شماره ۱ ارتش، آپارتمان پلاک ۵۱۶، انتقال یافت. ماهی هفتصدوپنجاه تومان اجارهی ملک را دولت میپرداخت. بیش از دویست متر بنا بود و یک سالن بزرگ و راهروهایی جادار که امکان نصب تابلوها جهت نمایش عمومی را آسان میکرد. تناولی که صبحها در هنرکدهی هنرهایتزئینی (که خود از مؤسسین آن بود) درس میداد؛ بعدازظهرها آتلیه کبود را پاتوق هنرمندان کرده بود. او چند سال در ایتالیا زیر نظر مارینو مارینی درس مجسمهسازی خوانده بود و با درجهی ممتاز فارغالتحصیل شده بود و در بازگشت از بینال ونیز میآمد و شور و شوقی در جوانانی به وجود آورده بود که در آستانهی تحول فرهنگی دههی ۴۰ چشم به هنرمندانی چون او داشتند که از فرنگ میآمدند و آموزههای جدید فرنگی داشتند. عمر گالری کمتر از دو سال بود اما تأثیری که بر روند گسترش تجمعهای فرهنگی گذاشت، سبب جریانات تازهای در بسترسازی فرهنگی دهههای ۴۰ و ۵۰ شد.
در شرایطی که جوانان در تلاش بودند در مقابل ذهنیت نو قدمایی هنرمندان مکتب کمالالملک و ذهنیت کلاسیک عوام مقابله کنند؛ آتلیه کبود مکان مناسبی بود تا شاعران، نویسندگان و هنرمندان نوگرا پاتوقی برای خود بیابند. تناولی هرچند مجسمههای خود را در کارگاهی پایین شهر تهران میساخت اما دائماً در کبود نمایشی از آثار او برقرار بود. فصلبهفصل آثار بهنمایشدرآمده، عوض و آثار تازه جایگزین آن میشدند. در این سالها مخاطبین هنر نوگرا، هنرمندان بودند و هنوز مردم با مفهوم گالری آشنایی نداشتند؛ درنتیجه، سینماگران، تئاتریها و اهالی ادبیات به این آتلیه رفتوآمد داشتند. تعداد زیادی از آثار بهنمایشدرآمده توسط کسانی چون شاهرخ و ابراهیم گلستان خریداری میشد. صادق چوبک، دکتر امیر حسین جهانبگلو، پیروز باقرزاده، فروغ فرخزاد، فرخ غفاری، نادر نادرپور و نصرت رحمانی هم در آنجا رفتوآمد داشتند. نکتهی حائز اهمیت در این بود که تناولی در ابتدای اجرای هر نمایش، برای سفارتها و شرکتهای خارجی کارت دعوت میفرستاد و این مسأله سبب شده بود تعداد زیادی خارجی به آتلیه آمده و خرید کنند. این نوع رفتار بعدتر فرهنگ گالریهای پایخت را ساخت و سبب شد مفهوم «گالری» بهعنوان یک مکان عرضهی آثار هنری در اجتماع آن سالها معمول گردد. آتلیه کبود در نخستین نمایش عمومی نشان داد مجسمه، صرف هرکول و ونوس نیست و با آهنپاره نیز میشود مجسمه ساخت و نقاشی لزوماً کپی و دنبالهروی از سزان و ونگوگ نباید باشد!
۱۳۳۹: از سیزدهم شهریور با مجموعهای از نقاشی و مجسمههای پرویز تناولی افتتاح شد. پرندههایی از اسقاط آهن مجسمه شده بود؛ پرندهای از گچ و آهن، مجسمهی فرهاد و آهو و مجسمههایی دیگر از هرآنچه میشد با آن تعریف جدیدی از مجسمه داد! بالغ بر دو ماه نمایش این مجموعه برقرار بود. سه ماه بعد نمایشی دیگر از آثار تازهی تناولی نشان داده شد. تعداد زیادی از این مجموعه به فروش رفت. در این سال او برندهی جایزه مجسمهسازی بینال تهران شد.
۱۳۴۰: در اردیبهشت مجموعهای پراکنده از حسین زندهرودی (زادهی ۱۳۱۹) به نمایش درآمد. پرویز تناولی که در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران درس خوانده بود، یک سال پیش جایزه دومین بینال تهران را برده بود. در این دوره با حداقل امکانات مجسمههایی میساخت. با جعبههای چوبی که مخصوص میوه بود یک اسب در ابعاد طبیعی ساخته بود که در شب افتتاحیه خود بر آن نشسته بود و سخن پراکنی میکرد! این نمایش هرچند پوستر و کاتالوگی نداشت، اما مدیر آتلیه برای عدهی زیادی کارت دعوت فرستاده بود. این نمایش برای زندهرودی شرایطی را فراهم کرد تا آثاری به فروش برساند و با پول بهدستآورده، کارهای جدیدی خلق کند. پس از تعطیلات تابستانیِ گالریهای پایتخت از ۲۷ مهر آخرین نقاشیهای حسین زندهرودی به نمایش درآمدند و تا دوم آبان ادامه یافت. این مجموعه، شروع فعالیتهای جدی او در زمینهی نقاشیخط و علائم مذهبی و آوردن حروف و اعداد بر بوم بود. فروش این مجموعه سبب شد او بلیت سفر تهیه کند و از همین سال برای همیشه به پاریس رفت و ماندگار شد. آذر، مجموعهای از مجسمهها و نقاشیهای پرویز تناولی در در معرض نمایش بودند. در شب افتتاحیه عدهی زیادی از ادبا و هنرمندان و شخصیتهای معروف شرکت کردند. این آخرین نمایشگاه آتلیه کبود بود. تناولی که در اوایل سال گروهی را با عنوان «هنرمندان معاصر» در آتلیه گرد هم آورده بود، در ماههای خرداد و تیر نمایشی از اعضای گروه برگزار کرد که پیشنهاد بیانیهای به ادارهی هنرهای زیبای کشور منجر به عدم پرداخت اجاره ملک شد و آن این بود که گروه (پرویز تناولی، مارکو گریگوریان، بیژن صفاری، سهراب سپهری، سیراک ملکونیان و منوچهر شیبانی) نمایشی را در سالن بانک صادرات مرکزی، که آن سالها بیشتر نمایشهای نقاشی در آنجا برگزار میشد، برپا کردند (از ۲۴ خرداد تا ۲۴ تیر).
بیانیهی اعتراضی به امضای این پنج نفر تنظیم و برای مسئول ادارهی هنرهای زیبا ارسال شد. در این بیانیه آمده بود که به هنرمندان معاصر آنگونه که باید توجه نمیشود و در حال حاضر سرنوشت هنرهای پلاستیک به ادارهی انتشارات سپرده شده و این اداره صلاحیت ندارد و مدیریت امور هنری باید به دست هنرمندان باشد و تأکید شده بود که چرا اغلب نمایشها باید در سالن بانکها و اماکن غیرهنری برگزار گردند. مدتی پس از انتشار بیانیه هنرهای زیبای کشور با محرومکردن آتلیه کبود از کمکهای دولتی، واکنش نشان داد. پرویز تناولی به آمریکا رفت و پروندهی یکی از مهمترین مجامع فرهنگی، هنری و ادبی ابتدای دهه ۴۰ بسته شد.
در پیشینهی تاریخی گالریهای دهه ۴۰ کمتر گالریای چون کبود توانسته بود خیل وسیعی از روشنفکران، سینماگران، ادبا و هنرمندان را زیر یک سقف گرد آورد.
برداشت از منابع دیگر:
نگارنده در بخشی از کتاب آتلیه کبود مینویسد: «کسانی که سالها پیش از خیابان ولیعصر تهران عبور میکردند، اغلب متوجه مجسمهی غول پیکری در بالکن یکی از آپارتمانهای مشرف به خیابان میشدند. این مجسمه از آهنآلات ساخته شده بود و مردی را در حال بهآغوشکشیدن یک آهو نشان میداد. کمی پایینتر از این مجسمه بالای در ورودی همین ساختمان، تابلوی کوچکی به چشم میخورد که روی آن به دو زبان فارسی و لاتین، عنوان آتلیه کبود نوشته شده بود. این جا اولین آتلیهی من بود».