پنجمین نشست سالانهی پنجم با عنوان «فراز و فرود آموزش آکادمیک عکاسی در ایران» ساعت ۱۷ تا ۱۹ دوشنبه چهارم اسفند ۹۹ برگزار شد. محمد ستاری سخنران و امین شیرپور مجری این نشست بودند.
دکتر ستاری سخنرانی خود را با این جمله شروع کرد که «چون بنا داریم بیشتر از نقاط قوت، به نقاط ضعف بپردازیم، لطفاً در خواست بردنِ نام شخص یا آموزشگاهی را از بنده نداشته باشید، زیرا اشخاص و جایگاهها حرمت دارند و اگر شائبهای پیش بیاید بیش از همه این شائبه به خود بنده بازمیگرد.»
در ادامه ستاری با بیان اینکه تاریخچهی آموزش عالی نوین در ایران مربوط به دو سه دههی اخیر نیست اما آنچه به سر آموزش عالی آمده در همین دو سه دهه بوده؛ سخنرانی خود را به دو بخش تقسیم کرد که بخش نخست «پرداختن به تاریخچهای مرتبط با آموزش عالی» بود و بخش دوم که خود آن را «شاهگل» بحثهای این نشست میدانست، «نیروی کار استثمارزده در دانشگاههای امروز» بود که آن را وام گرفته از محقق، عباس کاظمی، «پرولتاریای جدید دانشگاهی» مینامید. پس از تقسیم مباحث سخنرانی، ستاری به طرح چند سوال در ذهن مخاطبان پرداخت که به گفتهی خود برای برخی از این سوالات پاسخ وجود دارد و برخی دیگر را به علت محدودیت زمان و اختلاف با سوژهی بحث پاسخ نخواهد داد، همچنین در ادامه افزود که: «برای برخی، من نیز پاسخی ندارم؛ دیگری باید پاسخ دهد.» سوالات مطرح شده در این نشست، شامل این موارد میشد: «چرا آموزش متوسطه کارآمد نیست؟»، «چرا برخی از سوالات کنکور کارشناسی عکاسی اشتباه هستند؟»، «چرا باوجود اینکه اینترنت میتواند بستری مناسب را برای تحقیق فراهم کند، دانشجویان دست به سرقت علمی میزنند؟»، «چرا دانشجویان بیگانگی تحصیلی دارند؟»، «چرا فرار مغزها رخ میدهد؟»، «چرا دانشگاههای غیردولتی سختگیری ندارند؟» و «چرا عموم فارغالتحصیلان بیکارند و امیدی به دستیابی به شغل ندارند؟»
ستاری پس از طرح سوالات، این آمار را برای شروع بیان کرد: تعداد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تا سال ۱۳۵۰ هـ.ش ۱۳ عدد بود. ۷ سال بعد و تا سال ۱۳۵۷ این تعداد به ۲۵ تا ۲۷ عدد رسید. ۱۰ سال بعد و در سال ۱۳۶۷ تعداد این مراکز ۲۰۷ بود و طبق آخرین آمار تا سال ۱۳۹۴ تعداد دانشگاهها و مراکز عالی در ایران، نزدیک به ۲۰۰۸ مرکز است! تا سال ۱۳۶۷ تعداد کل دانشجویان سراسر کشور در تمامی مقاطع حدوداً به ۳۵۰.۰۰۰ نفر میرسید، سال ۱۳۹۴ این تعداد به بیش از ۴.۸۰۰.۰۰۰ نفر رسید و همچنین امروز این آمار بیشتر نیز شده است. در طی این مدت تعداد استادان تماموقت دانشگاهها کمتر و تعداد اساتید حقالتدریس بیشتر شده است. همچنین در آماری دیگر بیان شد که تا سال ۱۳۹۴، هشتاد درصد از نزدیک به ۴ میلیون دانشجو، در ازای تحصیل در دانشگاهها، شهریه میپرداختند. پس از بیان این آمارها، ستاری در شروع بحث نخستِ سخنرانی خود، تاریخچهای مرتبط با آموزش عالی را بیان کرد و این تاریخچه را به سه قسمتِ «دارالفنون تا انقلاب اسلامی»، «از انقلاب تا پایان جنگ تحمیلی» و «از دولت سازندگی تا به امروز» تقسیم کرد.
بخش دارالفنون تا قبل از انقلاب شامل این موارد میشد: در سال ۱۲۶۷ هـ.ق شروع به ساخت دارالفنون و در سال ۱۲۶۸ هـ.ق اولین دانشجویان در این مؤسسه پذیرفته شدند و نخستین نظام دانشجویی در ایران، تشکیل شده از دانشکدههای مختلف و دانشجویان مختلف (نوعی پلیتکنیک) شکل گرفت. همچنین ستاری اضافه کرد که در دارالفنون لابراتوارهای عکاسی وجود داشت که بسیار موردتوجه ناصرالدینشاه بودند. پس از تأسیس دارالفنون، نظام آموزشی جدید پیگرفته شد که این نظام پس از انقلاب مشروطه نیز دچار تغییرات و دگرگونیهای عظیمی شد. در سال ۱۲۸۶ هـ.ق نخستین قانون تأسیس مدارس در مجلس به تصویب رسید؛ در سال ۱۲۹۰ هـ.ق قانون آموزش رایگان تصویب و مدارس مهمی چون مدارس رشدیه تأسیس شدند. از سال ۱۳۰۳ هـ.ش مدارس عالی همچون مدارس علوم سیاسی و... زیر نظر وزارتخانههای مختلف شروع به تأسیس و شکلگیری کردند. در سال ۱۳۰۴ و پس از روی کارآمدن نظام پهلوی اول، دو تغییر مهم در نظام آموزش رخ داد: نخست «تمرکزگرایی در مدیریت و برنامهریزی» و دوم «پررنگ شدن نقش تحصیلکردهها» در نظام آموزشی و جامعه بود. در سال ۱۳۱۳ بود که دانشگاه تهران تأسیس شد و پس از آن در دوران پهلوی دوم دوباره شاهد تغییراتی در نظام آموزشی بودیم. در این دوره با روان شدن ارتباطات با آمریکا، الگوی توسعهی دانشگاهها با الگوی آمریکایی باب شد و دانشگاههایی از جمله، دانشگاه شیراز (تحصیل و آموزش در آن با زبان انگلیسی انجام میشد)، دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی)، دانشگاه گیلان و... با این الگو ساخته شدند. از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷ هـ.ش تعداد زیادی از دانشآموختههای خارج از کشور به ایران بازگشتند که مصدر بسیاری از کارها شدند و رونق ایجاد کردند.
ستاری در ادامه افزود: در گذشته اگر شخصی بهدنبال کاری با درآمد زیاد بود به سراغ بانکها و یا اگر در جنوب کشور بود به سراغ وزارت نفت میرفت و در آنجا دیپلمههای زیادی مشغول به کار بودند؛ تعداد دانشجویان و اساتید در آن دوران کم بوده و تنها اشخاصی به دنبال ادامهی تحصیل و یا تدریس در دانشگاهها میپرداختند که خالصانه به این کار علاقه داشتند و زندگی خود را وقف آموزش و تحقیق کرده بودند و وجه مشخصهی اساتید دانشگاه، علاقه، فروتنی و کسوت معلمی آنها بود اما امروزه دیگر آن علاقه وجود ندارد و بیشتر بهدنبال احترام و درآمد بیشتر بهدنبال این مسئولیت میآیند. در انتها و برای خاتمه به بحث دارالفنون تا انقلاب ستاری گفت: «بنیادهای گذشته در پیِ افزایش آموزش عالی، فروریخته است.»
بخش انقلاب اسلامی تا پایان جنگ تحمیلی شامل این موارد میشد: پس از انقلاب اسلامی ابتدا دورهی «تعلیق، تغییر و بازنگری» را داریم که در بهار ۱۳۵۹ و با دستور ستاد انقلاب فرهنگی مبتنی بر تعطیلی ۳۰ ماههی آموزش عالی در کشور به منظور نگاهی نو در دانشگاهها و بازنگری و تغییر قالب دروس آغاز شد. پس از این تعطیلی نخستین بازگشاییها در آذرماه سال ۱۳۶۱ و برای گروه پزشکی و سپس گروههای فنیِ محض رخ داد، پس از آن در سال ۱۳۶۲ برخی رشتههای هنر نیز بازگشایی شدند اما همچنان تعطیلی برخی گروهها مانند موسیقی و مجسمهسازی ادامه داشت. دغدغههای ستاد انقلاب فرهنگی در پی تعطیلی دانشگاهها به سه دستهی، «کتاب، گزینش اساتید و دانشجویان و برنامهریزی» تقسیم میشد که دغدغهی گزینش و برنامهریزی در مدت اندکی حل شدند اما دغدغهای که بیش از بقیه موجب طولانی شدن انقلاب فرهنگی شد، «تألیف کتاب» بود. پس از گذشت چندی از انقلاب فرهنگی و در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۷ سازمانی با نام «سمت»، به این منظور تأسیس شد که به دعوت از اساتید و درخواست تألیف کتاب برای رشتههای گوناگون پرداخت.
ستاری ادامه داد: به دلیل برنامهها و سیاستهای اقتصادی، پول در دست اقشار جامعه وجود داشت و سردار سازندگی هم که بودند. در این زمان دانشگاههای دولتی و خصوصی هم رشد پیدا کردند، البته این غیر از دانشگاه آزاد است که یک مدت گسترش کمّیاش ادامه داشت (و دانشگاهها مثل قارچ روییدند). بعد از مدتی دیدند گسترش بسیار طولانی شد و تمام آن هم گسترش کمّی است و کیفیت در حد مطلوب نیست. از سال ۱۳۸۰ تاکنون قرار بود که روی رویکرد کیفی در آموزش عالی کار شود و تأسیس دانشگاهها متوقف شد. قرار بر این بود که دانشگاههای موجود بهینهسازی شوند اما متأسفانه این رویکرد افزایش کیفیت شکل نگرفت و کیفیت فدای کمیت شد. اما این تعادلبخشی به کدام سمت رفت؟
بخش دولت سازندگی تاکنون شامل این موارد میشد: پس از انقلاب فرهنگی و دوران تعلیق و بازنگری در دوران دولت سازندگی و پس از جنگ تحمیلی، دورهی «تحول آموزش متوسطه و گسترش آموزش عالی» آغاز شد. در این دوران سیاستها در جهتی حرکت کرد که تمام طبقات اجتماعی بتوانند به آموزش عالی دسترسی داشته باشند و همچنین چند اتفاق مهم رخ داد، مثل تأسیس دانشگاه آزاد به منظور در دستیابی اقشار مختلف به آموزش، تأسیس مراکز تربیت مدرس (مراکزی که تنها در مقاطع پس از لیسانس و به منظور تربیت کادرهای متخصص آکادمیک، تأسیس شدند)، جدایی آموزش پزشکی از آموزش عالی و تأسیس جهاد دانشگاهی بهمنظور نهادی مکملِ فرهنگی- عقیدتی. در این دوران شاهد گسترش کمّی و برنامهی آموزش عالی هستیم که از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۷۹ به طول انجامید؛ این گسترش که دقیقاً پس از پایان جنگ تحمیلی و پیادهشدن سازندگیهای اقتصادی رخ داد، بهمنظور گسترش مراکز آموزشی و دانشگاهها بود. در اینجا دانشگاههای دولتی گسترش یافته و در اکثر شهرها حداقل یک دانشگاه دولتی وجود داشت و داشگاههای آزاد نیز به رشد خود ادامه میدادند.
پس از گسترش کمّی دانشگاهها و رشد تعداد آنها، بعد از مدتی کمکم این مراکز دچار افول علمی و کیفی شدند و از سال ۱۳۸۰ تاکنون بنا بر رشد کیفی و علمی دانشگاهها گذاشته شد، به این معنا که دانشگاهی اضافه نشود و دانشگاههای فعلی بهینهسازی شوند. این بهینهسازی در این کالبد انجام میشد که فضاهای فیزیکی دانشگاهها استانداردسازی شوند، نسبت دانشجوها به اساتید، بهینهسازی شوند و دانشجویان به تعداد اساتید بیشتری دسترسی داشته باشند. اما متأسفانه این سیاست به انجام نرسید و کمیت بر کیفیت تقدم یافت. این الگوی تقدم کمیت بر کیفیت، تعادلبخشی گفته میشود که طبق گفتههای ستاری، در این زمینه اثربخش نبوده و به سمتی که نباید، رفته است. یکی از عوامل در تعادلبخشی و عدم آن، بیتفاوتی عمدی یا غیرعمدی سیاستگذاران آموزش عالی کشور بوده است. به تعبیر ستاری در بعضی مواقع حتی سمینارها به سمیناهار تبدیل شده بودند و ناهار بر محتوای سمینار اولویت یافته بود. یکی دیگر از این عوامل هزینههای هنگفتی است که این مراکز دولتی بر بودجههای دولت تحمیل میکردند، برای مثالِ این هزینهها ستاری وعدههای غذایی تهیهشده توسط سلفهای دانشگاهها را مثال زد که شامل سوبسید زیادی از سمت دولت میشود همچنین هزینههای برق، ساختمانهای و...
به گفتهی ستاری پس از شروع خودکفایی دانشگاهها، مشکلات تازهای پدید آمدند که این مشکلات باعث بهوجود آمدن دورهی جدیدی با نام «تردید گذار از گسترش آموزش عالی» شد که در حال حاضر در آن هستیم و هدف آن تنها تلاش برای توسعهی علم است و دیگر تلاشی برای گسترش کمیت و کیفیت نمیشود. این روند رو به رشد کمّی که امروزه در دورهی تردید نسبت به آن هستیم، موجب دو امرِ «عمومی شدن و تودهای شدن در کسب علم و دانشگاه و کاهش ارزش دانشگاه» و «بلعیده شدن اعتباراتی که به کمک مستقیم و غیرمستقیم به بدنهی دانشگاهها تزریق میشد» و همچنین امر دیگری که این کمّی شدن دانشگاهها موجب آن شد «کاهش توان دانشگاهها در تولید علم و عرصهی رقابت بینالمللی» بود، که این اتفاق موجب شده دانشگاههای مطرح کشور ما در لیست دانشگاههای تراز اول در جهان در جایگاه پایینی قرار بگیرند. ستاری برای مثال چهارسال گذشته را مثال زد، که دانشگاه تهران در جایگاه ۵۸۰ام در جهان قرار داشته است؛ در نتیجهی این امر دانشگاههای ما مرجعیت علمی خود را از دست دادهاند.
در پایان بحث تاریخچهی آموزش عالی، ستاری به نتیجهگیری از این بحث پرداخت که تلاش برای همگانی شدن آموزش و دسترسی راحت به آموزش امری است که در کشورهای زیادی در جهان رخ داده است که پیامد آن حداقل برای کشوری مانند کشور ما، کمّی شدن و عدم تناسب هرم استاد و دانشجو، کاهش کیفیت و سرریز شدن مشکلات اجتماعی و فرهنگی جامعه به درون دانشگاههاست. به گفتهی برخی جامعهشناسان این ورود معضلات فرهنگی و اجتماعی به دانشگاهها منافعی دارد اما به تعبیر ستاری این امر هنگامی خطرناک میشود که همهی اقشار با همهی معضلات فرهنگی وارد نظام آموزشی میشوند و چالشی برای نظام آموزشی به وجود میآورد که این چالش «بیکاری فارغالتحصیلان و انگیزه نداشتن آنها» است. در جمعبندی این بخش ستاری اضافه کرد: این سیاست کمیتگرا باعث شده است که حتی دانشگاههای مادری مانند دانشگاه تهران در این چنبرهی کمیت گرفتار شوند، چه برسد به دانشگاههای غیردولتی و غیرانتفاعی که خود دچار کمّیگرایی و انبوه دانشجویان هستند؛ و دستاندرکاران آموزش عالی و رهبران نظام علمی ما همان سیاستی را در قبال دانشگاههای در حال توسعه در پیش گرفتهاند که در مورد دانشگاههای مادری همچون دانشگاه تهران در حال تعمیم یافتن است.
پس از پایان بخش اول سخنرانی، ستاری بخشِ دوم را با موضوع «بیکاری فارغالتحصیلان» و مرتبط با بخش اول، آغاز کرد. او در این بخش بیان کرد که امروزه فارغالتحصیلان از رشتههای مختلف اکثراً مجبور به کار در حوزههایی نامرتبط با رشتههای تحصیلی خود میشوند و با وجود اینکه هر یک از مشاغل دارای شأنیت و جایگاه مخصوص بهخود هستند، اما اگر این فارغالتحصیلان در رشتههای خود مشغول به کار بودند، شرایط ایدهآلی بهوجود میآمد. در ادامه ستاری اضافهکرد: فاجعه از جایی آغاز میشود که تعداد زیادی باسواد داریم که جذب بازار کارهایی حول محور بحث امروز، یعنی شبهدانشگاهها میشوند. این شبه دانشگاهها در دو بخش، دانشگاههای غیردولتی (که حاصل رشد کمّی هستند) در بخش اول و مؤسسات مشاورهی تحصیلی در بخش دوم هستند.
سپس ستاری به همان عبارت وام گرفته از عباس کاظمی یعنی پرولتاریای جدید دانشگاهی در ایران اشاره کرد که به معنای طبقهی کارگر استثمارشده در دانشگاههای غیردولتی است. این دانشگاهها که تعطیلی آنها غیرممکن است، تلاشی نیز برای گسترش فضای فیزیکی یا کیفیت علمی آموزشی نکرده و تنها بهدنبال گسترش کمّی و تعداد دانشجویان هستند. اتفاقی که در نتیجهی این پرولتاریا رخ میدهد باعث بهوجود آمدن مفهومی با عنوان «کارگران دانشگاهی» میشود؛ این اشخاص فارعالتحصیلانی هستند که دکترا یا فوقلیسانس دارند و با این تفکر که قرار است استاد یا عضو هیئتعلمی شوند وارد دانشکدههای غیرانتفاعی شده و میخواهند استخدام شود؛ اما این دانشگاهها، آنها را بهصورت تماموقت یا نیمهوقت استخدام نمیکنند و آنها بهصورت پاره وقت، بدون بیمه، گرنت پژوهشی، گرنت آموزشی، فرصت مطالعاتی و مرخصی، استخدام و عضو هیئت علمی میشوند.
در نتیجهگیری از این بحث ستاری به این پرداخت که کالایی شدن علم و بیانگیزگی دانشجویان نسبت به آیندهی شغلی خود، موجب تولیدات کاذبی مانند پایاننامههای بیکیفیت شده که به اسم رشد علمی دانشگاه ثبت میشوند. دانشگاههای ما در دو مرحله مستعمرهی منطق سرمایهداری شدهاند، یک بار توسط دولت و یک بار توسط بازار کار. آنچه که امروزه شاهد آن هستیم تنها یک بُعد از فسادی است که آموزش عالی ایران را گرفتار کرده است؛ در واقع زنجیرهای از فساد وجود دارد که نتیجهی آن شکلگیری کارخانهی تولید کالای علمی است که یک سر آن دانشجویانی است که کارهای دانشگاهی را صرفاً تزئینی میبینند و میخواهند سریعتر و به سادهترین وجهممکن فارغالتحصیل شوند و ضلع دیگر آن، استاد است که به دلیل حجم زیاد دانشجو، فشار زیاد تدریس، پایین بودن دستمزدها و کاهش تعهد علمی زمان کمتری را صرف بررسی و توجه به دفاعیههای دانشجویان میکند. در این بین دانشگاه نیز به عنوان یک بنگاه سرمایهداری وجود دارد و بیشتر به خروجی و سود و زیان مالی بهجای سیاست افزایش کیفیت توجه میکند. در انتهای بحث و قبل از شروع پرسش و پاسخها، ستاری اضافه کرد که گفتههای امروز برآمده از سالها تجربهی ایشان در این نظام بوده و قصدی بر آوردن نام رشتهی عکاسی در این فرود آموزشی نبوده است اما متأسفانه این رشته نیز دچار این فرود شده است.
پس از پایان بحث مجری نشست ضمن تشکر از ستاری، پرسش و پاسخ را آغاز کرد. در بخش پرسش و پاسخها، دانشجویان به معضل نبود آزمون عملی در مقطع کارشناسی ارشد برای رشتهی عکاسی و پذیرفته شدن افرادی از رشتههای نامرتبط در این رشته پرداختند و از دکتر ستاری درخواست پیگیری این مسئله را داشتند که ستاری در پاسخ به آنها گفت: در دانشگاه تهران و گروه عکاسی با همکاری اعضای هیئت علمی دانشگاه هنر تلاش زیادی برای گرفتن آزمون عملی برای رشتهی عکاسی در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد انجام شد، که این تلاشها در اوایل دههی هشتاد و اواخر دههی هفتاد نتیجه دادند و برای مقطع کارشناسی عکاسی، آزمون عملی برگزار شد که پس آن نیز در یکی از دولتها با مخالفت روبهرو شد که این مخالفتها نیز با مدتی تلاش باز به ثمر نشست و در حال حاضر در مقطع کارشناسی آزمون عملی انجام میشود اما برای مقطع کارشناسی ارشد همچنان این تلاشها با در بسته روبهرو میشوند که اخیراً مشکلات در حال حل شدن هستند و انشاالله در کنکور ۱۴۰۱، کنکور عملی را برای مقطع کارشناسی ارشد عکاسی نیز خواهیم داشت.
این نشست که بهعلت اشتیاق مخاطبان و تعداد پرسشهای زیاد زمانش طولانیتر از حد معمول شد و بیشتر از دو ساعت بهطول انجامید در آخر با تشکر ستاری از دستاندرکاران سالانه و مجری نشست پایان یافت.