دونا استاین، کیوریتور آمریکایی، خاطرات خود از شکلگیریِ مجموعهی موزه هنرهای معاصر تهران بهعنوان ارزشمندترین مجموعهی هنر مدرن غربی بیرون از اروپا و آمریکای شمالی با ارزشی معادل ۳ میلیارد دلار را در قالب یک کتاب به رشتهی تحریر درآورده است اما این کتاب در ایران با واکنش چندان گرمی مواجه نشده است. خاطرات دونا استاین از زمان حضورش در تهران با نحوهی نگرش دنیا به فرهنگ ایران در تضاد است. موزهی هنرهای معاصر تهران (TMoCA) چند دهه نور امید ایرانیها بوده است. در دوران انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، برای محافظت از این موزه در پیرامون ساختمان آن سپری انسانی تشکیل شد و در سال ۲۰۱۶ طرح واگذاری آن به بخش خصوصی به اعتراضاتی مردمی انجامید.
بازگشایی موزه مصادف با رونمایی از کتاب دونا استاین بوده است. این کیوریتور آمریکایی در فاصلهی سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ در تهران میزیست و در گردآوری این مجموعهی بینظیر همکاری داشت. کتاب او تحت عنوان «شهبانو و من: چگونه یک امپراتوری باستانی هنر مدرن را پس زد و دوباره کشفش کرد» در سطح جهانی سروصدای بسیاری به پا کرده است و در جامعهی هنری ایران نیز مناقشاتی را سبب شده است. دوستداران و منتقدان هنر ایرانی و بنیانگذرانِ این موزه میگویند که کتاب استاین و البته پوشش بینالمللی آن، به کلیشههای زیانباری در مورد جامعهی ایران تداوم میبخشد. آنها همچنین مدعی هستند که نقش استاین در گردآوری آثار موزه، آنگونه که خودش میگوید، مهم و اساسی نبوده است.
اما خود استاین این توصیفات را زیر سوال میبرد و در گفتوگو با آرتنت نیوز گفت: «کتاب من تلاشی است برای واگویی داستان خویش و چیزهایی که میدانم و به خاطر میآورم. من برای تائید نتیجهگیریهایم نامهها و مستنداتی را در اختیار دارم. معتقدم که به تصویرکشیدن آن زمان پس از گذشت حدود ۵۰ سال از سوی یکی از دستاندرکاران آن ارزشمند است و قصدم این است که مردم دربارهی هنر و نقش خودم بهعنوان یک زن آمریکاییِ ساکن تهران در طی میانهی دههی پنجاه حقیقت را بدانند». با این حال، «حقیقتِ» ماجرای گردآوری مجموعهی مشهور موزهی هنرهای معاصر تهران بسته به راوی آن تغییر میکند.
موزهی هنرهای معاصر تهران را فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی، در اوج دوران رونق درآمدهای نفتی ایران در سال ۱۳۵۶ افتتاح کرد که به سبب مجموعهی تحسینبرانگیزش از آثار هنری غرب مورد ستایش جهان قرار گرفت. ایران که ملتی شهره به سرکوبگری بود، در آن زمان درهای خود را به سوی جهان گشوده بود و آزاد به شمار میآمد. برای فهم بهتر شرایط باید درنظر داشت که این موزه همان سالی تأسیس شد که مرکز ژرژ پمپیدو در پاریس آغاز به کار کرد، یعنی ۲۵ سال پیش از افتتاح تیت مدرن در لندن. در آنجا آثاری از برجستهترین هنرمندانِ تاریخ از قبیل فرانسیس بیکن، سالوادور دالی، اندی وارهول، رابرت مادروِل و بسیاری دیگری وجود دارند. به گفتهی کامران دیبا، معمار و مدیر پیشین موزه، ارزش این مجموعه در حال حاضر چیزی مابین ۳ تا ۴ میلیارد دلار است. چشمانداز موزه این بود که هنر غربی را در کنار آثار هنرمندان معاصر و مدرنِ ایرانی به نمایش بگذارد.
کامران دیبا به همراه کیوریتورها و کارکنان موزهی هنرهای معاصر
این پیشینه کمک میکند تا توضیح دهیم که چرا این موزه و سرگذشت آن به حدی برای ایرانیان ارزشمند است که اگر از این سرگذشت به نظرشان سوء برداشت شود، آزردهخاطر میشوند. منتقدان کتاب استاین که سه تن از آنها با آرتنت نیوز گفتوگو کردند، عقیده دارند که داستان او به معرفیِ غلط و زیانباری از موزه تداوم میبخشد. زمانی که از فرح دیبا که عکسش در کنار استاین تصویر جلد کتاب است، دربارهی این ادعا پرسیده شد از هرگونه اظهارنظری خودداری کرد. منتقدان مدعیاند که استاین با بزرگنمایی درمورد نقش خود در شکلگیریِ این موزه برای خود اعتباری دست و پا میکند. در همین زمینه کامران دیبا، به آرتنت نیوز میگوید: «به نظر من، دونا استاین کارمند جوانی بود که تجربهی چندانی نداشت». دیبا که در آن زمان مدیر موزه بود، شخصاً مسئولیت خرید آثار مهمی از جمله خودکشی اندی وارهول (مرد ارغوانی در حال پرش) (۱۹۶۵) به قیمت ۸۱۴۰۰ دلار و گذر ۲ جاسپر جانز (۱۹۶۶) به ارزش ۲۲۵۰۰۰ دلار را برعهده داشت.
به رغم اینکه استاین مدعی است نقش مهمی را در گزینشِ آثار کاغذی (شامل چاپها، طراحیها و عکسها) ایفا کرد، دیبا معتقد است که او بیشتر در جمعآوری مجموعهی عکسها مشارکت داشت که به نظر او قویترین بخش مجموعهی موزه نیست. کامران دیبا در این خصوص به آرتنت نیوز توضیح داد: «هر فرد آگاهی با مرور فهرستِ مجموعهی عکسها در کنار چاپهایی که او در جمع آوریشان کمک کرد، به روشنی درمییابد که در حقیقت هیچکدام از آنها قطعاتِ لازم برای یک مجموعهی ارزشمند از هنر معاصر در آن زمان به شمار نمیآیند».
دونا استاین پیش از اینکه به ایران بیاید، کمک سرپرستِ دپارتمان کتابهای مصور و چاپها در موزهی هنرهای مدرن در نیویورک بود و سپس در طی سفری که با بورسیهی استعداد ملیِ هنر به ایران سفری کرد و به استخدام آنجا درآمد. او در مقابل اظهارات منتقدین بر این باور است که سهم او در گردآوری مجموعهی موزهی هنر به سبب جنسیت و ملیتش، کوچک جلوه داده میشود.
جدای از داستان موزهی هنرهای معاصر تهران و مجموعهی آن، استاین از تجربهی زندگیِ خود بهعنوان یک زن مجردِ آمریکایی که در تهرانِ اواسطِ دههی ۵۰ زندگی میکرد، نیز حرف میزند. او به خاطر میآورد که چگونه ایرانیها بیشتر اوقات او را به سبب سبک زندگیاش که از دید آنها نامتعارف بود، مورد تمسخر قرار میدادند. اما شماری از اعضای جامعهی هنری ایران از جمله مریم آیسلر، یکی از اعضای کمیتهی یافتههای خاورمیانه در موزهی تیت لندن، روایات او را «وقایعنگاری اتهامی جامعهی ایران» خواند. آیسلر در همین باره به یکی از مصاحبههای استاین با نیویورک تایمز که ایران را «جهان سوم» و ایرانیان را «بیسواد» قلمداد میکند، اشاره میکند. این هنرمند ایرانیتبار ادامه میدهد: «شاید بد نباشد که برای پاسخ به این روایتهایِ ملالآور شرقشناسانه یادآوری کنیم که در حقیقت فرهیختگان در میان ما عموماً ایران را از بزرگترین مهدهای تمدن میدانند».
ممکن است این پرسش به ذهن خطور کند که اصلاً چرا داستان موزهی هنرهای معاصر تهران اینقدر اهمیت دارد که افراد دخیل در آن به تفصیل اظهارات کتاب استاین و پوشش خبری جهانی آن را تصحیح میکنند، آن هم در شرایط تورم فزاینده و تحریمهای مستمر علیه ایران. شیوا بلاغی، متخصصِ تاریخِ فرهنگی هنر در خاورمیانه، میگوید:«هر زمان که نمایشی از آثار هنر غربی در موزهی هنرهای معاصر تهران برگزار میشود، کسی مقالهای راجع به این مینویسد که چگونه این اولینباری است که این آثار پس از انقلاب مشاهده میشوند؛ و معمولاً هم تصویری از یک زن محجبه را که به نقاشیِ وارهول یا جاکومتی مینگرد، ضمیمهی مقالهاش میکند. دامنزدن به اسطورهی نوبودگی، به هر دلیلی که باشد، نوعی پاکسازی فرهنگی محسوب میشود. این اقدام ردپاهای غالباً ناپایایی را از حافظه میزداید که ما به وسیلهی آن تاریخ هنر را به رشتهی تحریر در میآوریم و فهمی بهتر از نقش هنر در جامعه را پرورش میدهیم».
هنرمند برجستهی ایرانی، پرویز تناولی، توضیح میدهد: «آنچه که مردم فراموش میکنند این است که موزه به همان اندازه به ایجاد یک گفتوگوی مهم فرهنگی و تعامل بین هنرمندان غربی آن دوره و همتایان ایرانی آنها، مانند خود من، منجر بود. این برای من بزرگترین میراث مجموعه نه تنها در سطح بینالمللی بلکه برای تمام مردم ایران است».
منبع: آرتنت نیوز