;
بروجردیها را به عبارتی خوشگذرانترین مردمان ایران مینامند. شهرشان را "دارالسرو" نام گذاشتهاند و عمارتهایی در میان باغهای شهرو سروها بنا نهادند. بروجردیها به خوش گذراندن معنای دیگری داده بودند.
آنها آنقدر به قابل دسترس بودن زیبایی برای انسان اهمیت قائل بودند که برخلاف قواعد معماری "باغ ایرانی" عمارت را در بهترین و زیباترین نقطه باغ بنا میگذاشتند و در برخی موارد حتی در داخل عمارت نیز حیاط و باغ کوچکی احداث میکردند و در کنار یا رو به روی بنا حوض و استخری نیز برپا میشد. این بناها را "تکایا" نام گذاردند.
زیبایی این باغها در این بود که دیواری کشیده نمیشد و از بوته گل رز و درخت سرو برای مرزبندی باغها استفاده میشد و منظره تقریباً دستنخورده باقی میماند.همچنین با بستن باغ از چهار طرف به وسیله درختان چون سنت معماران نابغه ایرانی از سایه آنها در طول روز استفاده میکردند. بروجردی ها به راستی بهشت را که سر منشا مفهوم باغ ایرانی بود را برای خود ساخته بودند.
باغ سید مصطفی، باغ پدربزرگ مادری نقاش در بروجرد یکی از همین تکایای خارج شهر بود که در دوره پهلوی اول ساختهشده بود. نقاش هیچ خاطرهای از خوشگذرانیهای آن دوران ندارد و تنها به مستند خاطرات و عکسهای به یادگار مانده، رمانتیسم ایرانی و غم مطبوع خود را باید برطرف کند. نقاش هنوز دچار آن خانواده است.
خانوادهای که مانند دریانوردان در مسافرخانهای (باغ سید مصطفی) مشغول به عیش هستند و ناگهان در باز میشود و پیغامآوری با وعده گنج (عیش بیشتر) آنها را دعوت به سفر و دریدن دریاها میکند. سفر این خانواده از جادههای شیراز که نزدیک بروجرد است شروع میشود و به دریای جنوب و کوههای البرز و دریای شمال ادامه می یابد و دوباره بازگشت بهجای اول و تکرار این ماجرا طبیعی است که حسرتی برای نسل بعدی بیافریند.
باباتبار هیچ ترسی از اینکه رمانتیک باشد ندارد. اساس رمانتیک بودن نداشتن ترس است و بیشتر و بیشتر به خود بازگشتن .
اما این گشت وگذار درگذشته باعث میشود که نقاش بیشتر به از دست رفتن این جماعت و آن خانواده پی ببرد.
این از دست رفتگی نه آن زیبایی باغ است، چون میشود کاشت یا پیدا کرد و نه آن عمارت که بهترش را میشود بنا نهاد ، بنیاد خانواده ایرانی است که چیزی از آن نمانده است .
باغ سید مصطفی در حال حاضر ویرانهای بیش نیست. باباتبار به خوبی به این امر پی برده و نه به دلیل ماندگار کردن آن دوران، که کاری است بیهوده، بلکه برای به فراموشی سپردن و گذار مجموعهی " باغ سید مصطفی" را به وجود آورده است .
نقاش در این مجموعه علاوه بر نشان دادن تاریخ، خاطرات و تعلقات در کیفیتی نقاشانه که کاری است نه چندان آسان و همچنین گریزناپذیر بر روی نکتهی ظریف و هنرمندانهای دست گذاشته و آن وجود دو سگ است شبیه به گرگ و احتمالاً نژاد "ژرمن شپرد" که در طول و عرض این مجموعه و باغ و جاده در حرکت هستند و ما وجود این موجودات را به شکلی پررنگ احساس میکنیم.
همهی اشخاص در این نقاشیها هویتی دارند که ما از آن بیاطلاع هستیم و برای ما هویتی جز نقاشی، رنگ و خط ندارند. تنها چیزی که خارج هویت نقاشانه قرار میگیرد وجود طنزآمیز و بازیگوشانه این حیوانات است. نه اسمی دارند که بدانیم و نه مطمئنیم که وجود خارجی داشتهاند. بیشتر از حیوان خانگی شبیه به صاحبخانه هستند..
قرار گرفتن این دو حیوان در نقاشیها خیلی طبیعی به نظر نمیرسد و آنچنان باور پذیر نیست. همین نکته باورپذیر نبودن نقطه ی عبور نقاش از دام گذشته و ساختن دنیا و داستان تازه است. این سگها خارج از تاریخ عکس و نقاشی قرار میگیرند و بهعبارتدیگر خارج از "تاریخ" قرارگرفتهاند. همیشه وجود داشتهاند و وجود خواهند داشت .
نقاشیهای باباتبار گویی همان خواب دیدن آگاهانه است به شکل ایرانی آن، با پایانهایی طنزگونه که کموبیش رو به ویرانی میروند. در انتهای این ویرانی این دو سگ را خواهیم دید که نشستهاند. آنها شاهدان ابدی این روزگارند. لبخندشان جاودانه است.
شباهنگ طیاری
آبان هزار و سیصد و نود و نه