;
آدمی از بدو تولد، بدون کلام تجربه کسب می کند.
اتفاقات در تاروپود جان اون نقش می بندند و پیچ و تاب های درونی او را شکل می هند .
برای پیچ بیشتر به پرسیدن روی می آورد ، چرا که انسان زنده به کسب می باشد، روش ها را امتحان و انتخاب میکند، تا بلکه راهی باشد برای کسب.
کسب آنچه موجب پیچ شود.
پیچ تجربیات که بیشتر شود فشردگی به اوج می رسید و پیچ از درون هر فردی سر به برون می کشد، پیچ ها پس از یکدیگر تاب می خورند، و به صدا در می آیند.
فرم صدا با پیچ عجین است از این رو آینه تمام نمای عمر آدمی است؛ عمری در شیدایی گذشته نه سرگشتگی از آینده.
در نهایت آدمی می ماند و فنری در هم تنیده که مجموعه پیچ ها است، فنری که گاه در رفته و هرز گذشته است و پیچ ها را متولد ساخته.