;
صورت غایب
در چشمانداز اواسطِ قرن بیستمی، احتمالا در ایستگاه آبستره اکسپرسیونیزم به قول هیلتون کرامر، هیچ جای چندانی برای هنرمندانِ زن وجود نداشت. اما جدیت زنان در این شیوهی نقاشانه، فرصت بزرگی در تاریخ هنر فراهم کرد تا ظرفیتهای بیرقیبِ عاطفی خود را به رخ بکشند. تا همین امروز با وجودی که ژستِ مردانه، کماکان به عنوان مهمترین تصویر آبستره شناخته میشود ولی نامهایی مثل لی کرانز، هلن فرانک تالر و ژوان میشل به عنوان هنرمندان بزرگی شناخته میشوند که گاه تفاوت عمده و چشمگیری با نمونههای خستهکننده و تکراری مردانه داشتهاند. در نقاشی مدرن ایرانی هم زنانی مثل بهجت صدر یا فریده لاشایی و حتی منیر فرمانفرمائیان به واسطه تجربه، سیطرهی مردان بر نقاشی را انکار کردند. در واقع بدون هیچ تردیدی آنچه این زنان را از قاب سلب، ملالآور و رسمی مدرنیسم جدا میکرد، آزادی درونزا و ذاتی آبستره است، هنری که با انکار بازنمایی، فرصتهای تازه و کرانههای تجربی گستردهیی را در پیش روی زنان قرار داد. علاوه بر اینکه وابستگی چندانی به قراردادهای پیشین و تثبیتشدهی موجود نداشت.
این سنت زنانه در آبستره حی و حاضر وجود دارد و کماکان به عنوان یک جریان جدی اما حاشیهیی به حیات خود ادامه میدهد و مجدد رانهی پرشور و مستقل خود را از انکار بازنمایی میگیرد. در عین حال میشود ادعا کرد که صورتهای حذفشدهی این نقاشان در جامعهی هنری ایران کم نیستند و قطعاً نشان دادن این پرترهها در کنار یکدیگر و از ردههای سنی مختلف، تصویری از یک جریان فرهنگ وسیع را ترسیم میکند. نباید از یاد ببریم که در حاشیه بودن این تجارب، به معنای عدم جدیتِ آنها نیست. علاوه براینکه تا مادامی که این ژانر هنری در آتلیهها و به عنوان یک تجربهی شخصی باقی بماند، تنوع و رنگارنگی خود را به ما نمایش نمیدهد، در ضمن بینندگان هستند که با غور در این تجارب میبایست میزان تأملات و جدیت نقاشانه را در این آثار کشف کنند و گسترش بدهند. فرصتی کمنظیر که آزاداندیشی انتزاع، حتی در اختیار بینندگانش قرار داده است.
شهروز نظری، تیر ماه ۱۴۰۰