;
آغاز قرن بیستم شاهد واقعیتی جدید با مفاهیم جدید بود: )نسبیت(. در این مقطع، عقاید و ارزشها دیگر مطلق تلقی نمیشد و واقعیت دیگر آن چیزی نبود که به نظر میرسید. هدف هنرمند، تحقیق در هنر در قالب گفتوگویی انتقادی با هنر دیروز بود. هنرمند در احساسات فردی خود هدف جدیدی پیدا کرده بود )تخیل و برونریزی احساسات(. در این مقطع »ژان ژاک روسو« توجه ویژهای به طبیعتگرایی نشان میدهد و تخیل و عشقورزی را تاکید میکند. »فردریش شیلر« درمورد استعداد سادهلوحانه مینویسد که »ما باید به استعدادهای طبیعی فکر کنیم. سالهای آخر قرن هجدهم گروهی از هنرمندان گرد هم آمدند و اولین کسانی بودند که مهارتهای فنی را تحقیر میکردند. »ون گوگ« تأثیر تعیینکنندهای در این پیشرفت داشت. در نقاشیهای او کیفیتی آشکار است که هنرمند رمانتیک بهدنبال آن بود: )شدت(. درواقع با ظهور هنر مدرن، بیانگری هنری و پدیدآورندگانش بدین شکل بیشتر موردتوجه قرار گرفتند. در آن زمان هنر مدرن در حال پیشروی بود و جنبههای کودکانه نقش برجستهتری را در هنر بازی میکرد. نویسندهی ایتالیایی »چه زاره پاوه زه« اظهار داشت که هنر مدرن بازگشت به دوران کودکی است. گروه »کبرا« بیان مستقیم، بدون هیچگونه کنترل منطقی را نقطهی عزیمت خود مطرح نمود و هنرمندان این گروه شدیدا تحتتاثیر هنر کودکان بودند. »پیکاسو« میخواست دوباره مانند یک کودک نقاشی بکشد! »پل کلی« نقاشیهای کودکان را قدرتمندتر از کار خودش ارزیابی میکرد! این سوال مطرح میشود که چرا این همه عالقه ناگهانی به کودک و بازگشت به مبدا، و عالقهی فزاینده به سادگی، صداقت، غریزه، از نیمهی قرن هجدهم مورد- توجه و مطالعه قرار گرفت و چطور فضای آزادیخواهانهتری برای هنر بهوجود آمد؟ درک شده بود که نمایش عینی واقعیت مرئی دیگر امکانپذیر نیست و ترسیم رابطهی درونی هنرمند با سوژه، بیانگر ماهیت نقاشی و مجسمهسازی است. این دقیقا همان چیزیست که یک آوت سایدر آرتیست، بدون در نظر گرفتن هیچ مالحظهای، با روشی مثالزدنی آن را بیان میکند. در این گرایش هنری هماهنگی نادری وجود دارد که اشیا را به هم متصل میکند. که حاصل رابطهی دوستداشتنی هنرمند با موضوع موردنظر است. او با ذهنی باز عمل میکند. او هیچ دانشی از مختصات و اسلوبهای خلق یک اثر هنری، بهویژه از مشکالت هنری ندارد. آوت سایدر آرت به لطف چنین ذهن بازی، زبان بصری خود را بر اساس بیواسطهگری و درگیری شدید با موضوع توسعه میدهد.
او یک راوی متولد شده که تا پیش از این فرصتی برای گفتن داستان خویش نداشته است. ولی سالها خود را با مونولوگی درونی آماده کرده است، برای لحظهی حساس بیان بصری. این لحظه با یک تغییر اساسی در زندگی شخصی هنرمند آغاز میشود. مثل بیماری، مرگ ِ یک شریک در زندگی، طالق، بازنشستگی... و آن لحظهایست که مکانیسم روانشناختی شروع به جبران خسارت کرده و فعال میشود و تصاویر به شکل غیرقابل کنترلی از حافظه یا ناخودآگاه، تغییر شکل یافته یا به صورت رسا مرتب میشود. رویا و واقعیت در این مرحله با هم آمیخته و تصاویری بهوجود میآید که تحسین سوررئالیستها را برمیانگیزد. هنرمند در ارتباط با کارش احساس آزادی میکند، زیرا فقط تجربیات زندگی خود را به تصویر میکشد، نه کمتر و نه بیشتر. در نتیجه آوت سایدر آرت تا حد زیادی صادقانه است. در این گرایش کودک درون هنوز کامالً ساکت نشده و جهان هنوز بهعنوان یک زمین بازی جادویی پر از پدیدههای الهام بخش است. برایش حتی سادهترین چیزها ارزشمند و حائز اهمیت است. رابطهی دوست داشتنی او به چیزهای ساده، روزمره، مانند خانه و منزل، تولد و شکوفائی، بسیار چشمگیر است و میتواند انسان را با هستی سازگارکند.