;
رخدادهــای دیــداری در مــا انباشــته میشــوند. بخــش مهمــی از اطالعــات و داشــتههایمان را دیــدن فضاهــای واقعــی یــا نــگاه م کـردن بـه تصاویـر میزنـد. مـا بـه چیزهـا متفـاوت مینگریـم و بـه روش خودمـان آنهـا را حـذف یـا هضـم میکنیـم. تصاویـر کنیـم. تصاویـر هضـم شـده در مـا تهنشـین میشـوند و اگـر سـروکارمان بـا سـاخت تصویـر باشـد، در تصاویـر بازآفرینـی شـده بـه نحـوی پدیـدار میشــوند. در مجموعــه پیــشرو کــه حاصــل مشــاهدات تصویــری نســبتا بلنــد مــدت مــن اســت و بــا تاثیــر از فضاهــای واقعــی یــا عکسهــا به وجود آمده، ســعی مــن بــر ایــن بــوده کــه بــا کمــک رســانه نقاشــی (که همــواره دغدغــه اصلــی مــن اســت)، عناصــر تصویـری بـه ویـژه رنـگ و مقـداری سادهسـازی فرم سـازی فرمهـای طبیعـی پیرامـون، بـه فضـای جدیـد و اسـتحاله شـده های دسـت پیـدا کنـم کـه در عیـن حـال پاسـخگوی نیازهـای شـخصی مـورد نظـرم در حـوزه سـاخت تصویـر باشـد.
وحید بیکوردی
ایــن ســومین باریســت کــه ســعی میکنــم یــک اســتیتمنت مناســب بنویســم؛ چــون هــر دو بــار قبلــی فکــر کــردم ایــن مناســب نیســت. امــا پــس چــه چیــزی «مناســب» اســت؟ مــن نقاشــیهایم را هــم همینطــور میکشــم. ایــن کار را بــا تمــام احساســم انجـام میدهـم. احساسـی کـه اگـر همیـن وسـواس را راجـع بـه منشـأ آن داشـته باشـم دسـتم از کار میافتـد. مـن اینطـور نقاشـی میکشــم. بــا همــه کشــم. بــا همهی تــرس و شــجاعتی کــه دارم. بــدون قضــاوت چیــزی کــه می بینــم یــا تخیــل میکنـم تــا روی کاغــذ بیــاورم. فکر میکنم نقاشی کنم نقاشی کشیدن همان چیزیست که مرا نجات داد؛ از هر چیزی که کشنده است.
سجاد حمیدیان
وسوسه تبدیل شدن
وقتـی میخوابـم صـدا می شـوم؛ وقتـی بیـدار میشـوم تارهـای بـه هـم پیوسـته تصاویـر یکـی پـس از دیگـری در کنـار هـم تبدیـل بـه دفتـری میشـوند، کـه بـا آن حـرف میزنـم. ِ جهـان تصویـریام پـر از تارهـای بـه هـم پیوسـته شـهری اسـت کـه در آن گاهـی تصمیـم میگیـرم و گاهـی برایـم تصمیـم میسـازند. تبدیــل بــه جایگاهــی میشــوم کــه در برابــر آنچــه می شــوم شــبیه بــه آن میشــوم؛ شــاید شــبیه یــک صندلــی کــه پــر از خاطــرات دیگـران اسـت.
ناهید آقایی