;
“تو هرگز از جایی که من تو را میبینم، مرا نمیبینی.”
ژاک لکان
کسی مرا خیره نگاه میکند که من قادر به دیدن چشمهایش نیستم، “نگاه خیره” آن حس مرموزی است که وقتی مرا نگاه میکند، گویی من هم خیره به تماشای او ایستادهام و در نگاهش شیطنت یا میلی نهفته است و این، همان تلهای ست که با آن مرا به دام خود گرفتار کند.
نگاه خیره همان سنگینی دائمی و همیشگی است که تحت قدرت آن زندگی من و ما در طول دورانها همواره محدود شده است، این نگاه، بهنجار ساز و نظارتی است که ما را از طریق آن طبقهبندی، تنبیه و قضاوت میکنند.
و حالا تمام آنچه که اینجا گردهم آمده انباشتی رسوب کرده از تجربههای ماست. چکیده و فراوردهایست از امر زیسته در زیر سایهی سنگین نگاهها که همواره در برابر هجومش قرار داریم و گاهی راه گریزی از آن نمییابیم.
آنچه که زیر این سقف شیشهای سترگ و شفاف خلق شده، نقل پر هیجان از سر احساسات و واقعیتی خیالی یا از بین رفته نیست، بلکه زایش دوبارهی حقیقت در صورتی جدید است.
عمل خلق کردن مقاومتی ست در برابر ابژه شدن، آنجا که تحت سیطره نگاه خیره مقاوت میکنم و در موقعیت هم تراز با تو و برابر تمام نگاهها هر آنچه که زیستهام را بدون انفعال مقابل چشمانش به خودش بازمیگردانم.
صدف کیانی
زمستان ۱۴۰۱