;
سراسر، ریتمِ خطوط و نقطهها،
در فراز و فرودهای بصری؛
تمام کودکیِ من
با او سپری شد
بارها و بارها به او خیره میشدم،
و با او خیال بازی میکردم.
حال که از او دورم؛
به هر کوهی که میرسم
با او
به گفتگو مینشینم.
(گاوگیلی؛ کوهی مقابل خانۀ ما)