;
کافه منطقة الفراغ زیستن در روزگار تنگی است، آنجا که انسان رهیده از سنت اما در بند زمانهی سنتزده، خیابان را نمیتواند تسخیر کند پس خیابان را به کافه میبرد و تجربههای به تاخیرافتادهی پهنه شهر را در تنگنای کافه به طرزی گلخانهای تجربه میکند. اما خوب که بنگریم بذر رویش خیایان را در کافه نشا میشود.
دوگانهی فاعلیت-انفعال کافهنشینان البته طی دههی اخبر همواره محل نزاع بوده است و مانی غلامی راوی همین دوگانه است. راوی انسانهایی که از گوشهگوشهی جهان هنر احضار شدهاند و به درستی نمیدانیم شکست را زندگی میکنند یا برای بازگشت به پهنهی اجتماع آماده میشوند.
در مجموعهی «کافه کلاسیک»، غلامی انسانی را تصویر میکند که حتی جای کمترین حرکتی در کادر را هم ندارد اما رویاهایش و آرزوهایش و تاریخش و زندگی روزمرهاش را در همان تنگنا نگهبانی میکند و به سختی زیستنش را امتداد میدهد.