;
در آستانهی چهل سالگی به این درک رسیدم که ناکامل زیباست. برای رسیدن به این نگاه راه درازی را پیمودم. در پرورش نسل من همواره تاکیدی بر بهترین و برترین و ترینهای متفاوت بوده است. سرخوردگیها و تحقیرها و خودکم بینیهای ناشی از این روش تربیتی رنج زیادی را به ما تحمیل کرده است. این انسانوار به زنجیر کشیده شده فرو میرود، زمخت و عریان بیش از آنچه در توان دارد به دوش میکشد. در این فرایند، گاهی حتی از هم پاشیده، اضمحلال خود را به چشم میبیند، اما همچنان به دوش میکشد.
هرگز به نمایش اثری ناتمام در فضایی عمومی فکر نمیکردم. دوستانی که در کارگاه من رفت و امد دارند از یکسال پیش شاهد ساخت این کار بودهاند. با اشتیاق شروع کردم اما خیلی کند پیش میرفتم و مدتها حتی نگاهش نمیکردم. دلسرد میشدم و سپس بیزار و دوباره شروع میکردم. پاهایش را بریدم و سر هم کردم و مراحل ساخت را دوباره از سر گرفتم. پروسهی ساخت این اثر همراه بود با حال بد روانی و گذر از روزهایی تیره و تار. با نمایش این اثر ناتمام جرات کردم و در مقابل همگان برهنه شدم.
این پیکره ارجاعی به کرجی کشان ولگا از ایلیا رپین نقاش رئالیست روسی دارد.