;
سروصدای درون به حشره میماند، به پشه. حشرات به وجود یورش میآورند؛ اگر به حشرات درونتان نرسید و نگاهشان نکنید، مزرعهی روحتان را میجوند و محصول ذهنتان را از بین میبرند.
...اما سایهها، سایهها دنیایی مبهم، اما واقعیتر از واقعیت میسازند. سایهها انعطافپذیرند و بهآسانی درهم میشوند و تیزیهای دنیا واقعیت را رام میسازند. دنیای درون هم دنیای سایههاست؛ به دنیای درون که مینگریم، سایهها تیزیها را میپوشانند تا زخمهای روح را نبینیم. لیکن گاه چه بهتر که زخم هویدا شود... گاه بعضی از تیزیهای جهان ماده، این جهان بهاصطلاح واقعی، با همه تیزیشان به دنیای درون، به دنیای سایهها رخنه میکنند و چنان زخمی برجای میگذارند که دیگر نمیتوان رویش را پوشانید... پشهها و تیزیها و سایهها تمثیلهایی هستند از این نزاع برون و درون.