;
آشنای مبهم
تصویر محو است. خطوط کنارهی حجمها در فضای اطراف گمشدهاند. چشمها در فرمها و رنگها میگردند تا نشانهها را با تصاویری آشنا در ذهن انطباق دهند. این توصیف اغراقآمیزی از حالتی است که منظرهای را با چشمهای تار نگاه میکنید.
در این مجموعهی آثار، بهدنبال کشف تصاویری نامتعارف از صحنههای متعارف زندگی روزمرهام بودم. برای این منظور سراغ این ایده رفتم که از انعکاس منظرهها بر روی سطوح مختلف بهره بگیرم. در این تجربیات، از انعکاس مناظر بر سطوح صیقلی غیرشفاف، به تصاویر گنگ و محوی رسیدم که همزمان ترکیبی از حسی آشنا و مبهم را منتقل میکردند و برای تکمیل شدن نیاز به مشارکت فعال چشم و ذهن مخاطب داشتند. من از کودکی سرگرم کشف شکلهایی در طرح و بافت سطوح مختلف و ارتباط دادنشان با یکدیگر بودهام و از بیرون کشیدن داستانهایی ذهنی از آنها لذت میبرم. بازی ذهن برای حدس زدن و تکمیل کردن فرمها در این تصاویر برایم تداعیگر همین تجربیات بود و آن را به نقاشیهایم راه دادم.