;
انبوهی در من
کوه در یک لحظه وارد دنیای نقاشی من شد
و جای هرچیز دیگری را گرفت؛ اما جای چیزی را تَنگ نکرد.
شامل تمام آن چیزی شد که پیش از این به تصویر کشیده بودم
انبوهی از من.
به شکلی از روبرویی با احساساتم تبدیل شد و به من اجازه داد
تا با بَزَک کردن اندوه و حسرتهایم، با آنها خلوت کنم.
سنگ و رنگ را روی هم بچینم
و با انبوهی از لکهها روبرو شوم و با آن اُنس بگیرم.