;
به تصور من واژهها برای توصیف عشق و لحظاتی که در آن سپری میکنیم، گویای عمقِ ماجرا نیستند... هر حسی که ماهیّتی از عشق در خود دارد را ، همواره با شکل و رنگی در اندیشه و ذهنم مجسم کرده ام ، و هر لحظه به حالی در آمدنِ این تَصّورِ ناگفتنی را از ظن خود به تصویر کشیدهام... شوق ، رسیدن، دو راهیها ، واماندنها ، دوری ، تنهاییُ با خویش ماندن، از * او * به خود رسیدن را ، که نهایت عاشقیست...به فضای نقش بردمشان با انحناهایی شبیهِ حروف که شاید خوانا نباشند و باید درک شوند چیزی شبیه ماهیت عشق!کاش بتوان این کامیابیِ خیالی و بی سر انجام را بی هیچ موجودیت بیرونی ، در خود یافت و در آغوش کشید! شما هم تصویری از لحظه های عاشقانه خود را در این میان جستجو کنید ...
مرجان ونکی
۱۴۰۳