;
مرتضـی را از ســالهای دور میشناسم، از روزگار هنرسـتان تلویزیـون و علاقه مشـرکمان بــه سینمـا و گریــم. هــر دو جوانتــر بودیــم و جویــای نــام، بیشــتر از دو دهــه اســت کــه بــا هــم راه میرویــم، از سینمـا و گریــم دل کندیــم و در همسـایگی هــم بــه مجسمهسازی و نقاشی مشـغول شدیم و گاهًا به یکدیگر فرصت نـقد میدادیم.
در تمـام ایـن سـالها مسیـر مرتضـی تغییـر نکـرد. علاقه جنـون آمیـزش بـه چهـره، آناتومـی و انسـان خیالـی روز بـه روز بیشـتر میشد. قصـه پردازیهایـش از انسـان کـه از نظـر مـن تنهـا بازمانـده دوران حرفهایـش در سینمـا بـود شکل خـودش را پیـدا کـرد.
ذوق کشـف لایههای پنهـان ماهیچهها و عضلهها و پیچیدگیهـای منحصـر بفـرد سـاختار بـدن بـرای او همچنـان تازگـی داشت و تازگی دارد.
یک بار از علی اشرف درویشیان شنیدم که گفت: اثر هنری که در آن انسان حضور نداشته باشد چیزهای زیادی کم دارد.
انسـان در تمـام آثـار مرتضـی، چـه آثـاری کـه فرصت نمایـش پیـدا کردنـد و چـه آثـاری کـه هیـچگاه نمایـش داده نشـده انـد حضـور دارد. ابژههــای آثارش ماننــد حریفــی قــدر بــا او مبارزه میکننــد امــا همیشــه ناچـار بــه بازنـده شدن هستنــد. گــهگاه روبروی هنرمنـد، حریفــش از انســان بــه شمایل حیوانــی درنــده تغییر ماهیــت میدهــد، گویــی کــه دیگــر تــوان مبـارزه نــدارد و بایـد از نیرویـی اهریمنـی بـرای غلبـه بـر هنرمنـد کمـک گیـرد امـا مرتضـی اصرار بـر برنـده شدن دارد!
تئـودور درایـر در فیلـم مصائـب ژانـدارک ایـن چالـش را بـه وضـوح نشـان میدهـد، هـر چـه انسـان در چهـره عمیـق تـر شود روح او خسـته نمیشود و هیـچ تجربـه ای هیجـان انگیزتـر از ایـن نیسـت کـه چهـره ای ببینیـد کـه تحـت تاثیـر اسـرار الهـام آمیـز تغییـر مییابد و جان میگیرد.
ذهن مرتضی و تــوان بینظیـرش در کشــف متریالهــای مختلــف از او هنرمندی ســاخته کــه بــا سرسختی و آگاهــی، انســان و حیـوان را بـا تمـام عناصر تشـکیل دهندشان در اختیـار میگیـرد تـا بـر آنـان چیـره شود و در سرزمینـشان سـکوت را حاکـم کنـد!
سکوتی که با "فرمان ششم، درباره کشتن" پیش روی ما قرار دارد.
کیان وطن
شانزدهم دی ماه یکهزار و چهارصد و سه / تهران
شقه شقه شقه تاریخ کشتار کارنامه درخشان توست.
شقه شقه شقه رنج و استیصال کارنامه درخشان توست.
گوشت عریانی بدن است پرده برداشتن از آنچه مرگ نام گرفته است. گذر از آستانه جسم جاندار و بدن بی جان آثار مرتضی مملو از دلالتها و ارجاعات بیشمار است. بدن مند است نه بدان معنا که بدن را در قابی استتیکی می نمایاند. بلکه بدن را به عنوان ظرف جان به همراه آلامش به ما خاطر نشان میکند. آنها ابژه هایی برای لذت بصری نیستند. تجربه هولناک فجایع اند. تمامی آنچه ساکت و بی تفاوت از کنارشان گذشته ایم و حال این چنین بی پرده و عریان بر جان ما زخم میزنند. این آثار نه تنها ارجاعی صریح به آثار رامبراند و بیکن هستند همزمان مخاطب آزموده را به عمق آرای متفکران هنر میبرند.
سوزان سانتاگ جایی* از کتاب جمهور افلاطون نقل کرد در راه بازگشت از پیرانوس لئونتیسوس پشت دیوار شمالی روی زمین متوجه جسد چند تبهکار و جلادی در کنارشان شد. قصد داشت جلو برود و تماشای شان کند، اما در عین حال هم چندشش شد و رویش را برگرداند. برای چند لحظه با خودش جدل کرد و چشمانش را پوشاند، اما آنقدر وسوسه شده بود که در نهایت چشمهایش را باز باز کرد به طرف اجساد دوید و فریاد برآورد لعنت به شما بفرمایید. بر این بزم باشکوه چشم چرانی کنید.
*تماشای رنج دیگران سوزان سانتاگ
نقل قول از کتاب پنجم جمهوری افلاطون
بویه سادات نیا
با تشکر از دستیاران
آرپینه مارگوسیان | اکرم هاشمی | فرزانه میر مجید | سعید خاکسار و گروه موسیقی کوآرتت کاسته
و بویه ساداتنیا | کیان وطن
و با تشکر از تیم اجرایی گالری یافته | کیمیا مؤیدی | یاس لطفالهی | مهشید آذربین
رضا اطمینان | ولی شاهی خیل | فرید شاهی خیل | محمدعلی احمدیفر | امیر عیدی