;
در نکاه شرقى، هیج پدیده اى در خود کامل وپایدار نیست. آنجه پایدار است، نه شکل، بلکه دکرکونی ست.
فرم، تجلى موقت جریانیست که آغاز و انجام ندارد؛ حضورى که همزمان، در لحظه پیدایش، به سوى محو شدن کام برمى دارد. آثار این نمایش، همجون اثر موج بر آباند؛ شکلى بر مى آید، مى لرزد وبى صدا به بطن آرامش بازمى کردد. در آن هانه شتابى براى تثبیت است ونه ضرورتى براى کامل شدن؛ آنجه مى ماند، کیفیتى از «بودن» است که در همان لحظهى کذر معنا بیدا مى کند.
تماشاکَر نه براى تفسیر، که براى ماندن در لحظهاى دعوت مى شود که شکل و بشکل همساناند.
حضور نه نقطهى پایان، که بخشى از یک جرخه است - جرخه اى که هر اثر تنها یکى از بى شمار کره هاى آن است.
در این مواجهه، نکاه آرام مى شود ومى آموزد که دیدن، همان رها کردن است؛ پذیرش اینکه هر آنجه مى آید، مى رود، و همین رفت وآمد، ساختار بنیادین تجربه در این آثار است.
مصطفى امامى