;
تکهپاره. انفجار. قطعهقطعه. انفجار. حیوان جیغ میزند. پرواز میکند. منفجر میشود. بچه میشود. خطخطی میکند. نگاه میکند، نمیخواند. دیوار صدبار رنگ میخورد، رنگ روی نوشته، نوشته روی رنگ، رنگ روی رنگ. دیوارها میترکند. آنقدر تکهپارهتر و بیمنطقتر که نمیشود همهاش را در یک نگاه، یکجا، دید و دریافت کرد و بلعید. به آشوبناکی نقطهی صفر برگشتن. آنجا که چیزها هنوز اسم ندارند و مرزهایشان مشخص نیست. هرچیزی میشود چیز دیگری باشد، چیز دیگری بشود. هرچیزی میتواند هرکاری میخواهد بکند، اگر جنگ هنوز خرابش نکرده باشد