;
گالری سو (طبقه دو)
گاهی هستی خوابی میبیند و بیدار میشود در کالبد موجودی که نام ندارد در ابتدای آفرینش پیش از آنکه نامها بر اشیاء نهاده شوند پیش از آنکه قالب ها سخت شوند و مرزها ترسیم گردند این موجودات بودند در جایگاه آن فضای بی نام میان امکان و تحقق جایی که خلقت هنوز در حال تجربه ورزی با فرم های ممکن است.
وقتی به چشمان سنگین این موجودات نگاه میکنید - اگر جرئتش را داشته باشید - خواهید دید که آنها هم به شما نگاه میکنند نه به صورت شما بلکه به آن قسمت از وجودتان که شبها بیدارتان میکند.
رنگهای محو و نو بافتهای خشن و ناهموار این آثار را به یافته های از تمدنی ناشناخته تبدیل میکند - تمدنی که شاید هرگز وجود نداشته یا شاید همیشه در حاشیه ادراک ما بوده است. در قصه ها در اسطوره ها در پس دنیای انکار شده روح ما هنرمند اینجا قابله ای بوده که کابوسهای جمعی بشریت را به جهان مادی کشیده است. هر مجسمه اعترافی است به آنچه روان ما منکرش میشود که واقعیت تنها آن نیست که لمس میکنید.پ
آینه های شکسته خیال و داستان جمع آوری شده اند؛ هر تکه چهره ای از ترس آن لحظه که آدم متوجه شد سایه اش با او قدم برنمی دارد گویی خاطراتی هستند که هرگز اتفاق نیفتاده اند.
آنچه پیش روی ماست باقی مانده های آخرین آیین است - زمانی که انسان هنوز می دانست چگونه با هیولاها سخن گوید هر مجسمه کلام متحجری از زبانی است که پیش از طلوع عقل گفته میشد وقتی که حقیقت و کابوس هنوز از هم جدا نشده بودند.