;
در آغاز، تصویر زبانی آیینی بود؛ راهی برای روایتِ زیستن و تقسیم تجربهی زندگی میان آدمها، نه وسیلهای برای تمایز و برتری.
اما بهتدریج، قدرت تصویر را در اختیار گرفت و از آن ابزاری ساخت برای نمایش ایمان، سلطه و اقتدار.
در نتیجه، زیبایی از دل زندگی جدا شد و به نهادها و معابد و موزهها سپرده شد.
از همانجا، هنر از تجربهی زیسته فاصله گرفت و تبدیل شد به نظامی برای داوری، قضاوت و تثبیت سلسلهمراتب.
در قرن نوزدهم، در آلمان، واژهی کیچ (Kitsch) متولد شد؛ واژهای که به آثار «زیادی احساسی»، «سطحی» یا «عامهپسند» اشاره داشت — برچسبی تحقیرآمیز که نوعی شرم نیابتی را در خود حمل میکرد:
شرمی که طبقهی متوسط و فرودست، از نگاه نهادهای فرهنگی و طبقات بالا، باید بابت سلیقه و لذت خود احساس میکردند؛ گویی بهجای آنها، دیگران از سادگی و صداقتشان شرمنده بودند.
امروز اما، در عصر اقتصاد توجه، با ظهور ابزارها و پلتفرمهای دیجیتال، روند خلق اثر آسانتر و نقش مخاطب پررنگتر شده است.
اکنون هرکس میتواند خالق باشد؛ و همین دگرگونی، تعریف زیبایی را دموکراتیکتر کرده است.
زیبایی دیگر تنها در اختیار نهادها نیست، بلکه در تجربهی روزمره و در انتخاب عامه زندگی میکند.
نمایشگاه «شرم نیابتی» میکوشد این آثار «بهحاشیهراندهشده» و «کمارزشخواندهشده» را دوباره در معرض دید قرار دهد؛
آثاری که زمانی مایهی تحقیر و خجالت تلقی میشدند، اما در واقع بازتاب صادقانهی زیست، احساس و خواست مردمیاند که همواره مخاطب و داور اصلی زیبایی بودهاند.