ه مثل هویج . الف مثل اسلحه
صدای چسبش مدام به گوش شنیده میشود. یکی را میکند و دیگری را می چسباند.این حکایتی است که درفضای کارهایم به وفور رخ می دهد.
فضایی که ارزشها در آن به بازی کشانده می شوند. کم میشوند ، زیاد می شوند ، کش می آیند و به ضربی پاره میشوند.
این خاصیتی است که به واسطه ی حاشیه گلدار ساخته میشود.حاشیه ای که ذهن را به سمت تمبر می کشاند و ساختاری منتقدانه و اجتماعی
به کار می بخشد. قیمت گذاری می کند ارزش هایی را که به تفریح ، گاه می سازیمشان و گاه تخریبشان می کنیم و نخ نما که شدند وصله ای
رویشان می کشیم.
وصله هایی که می چسبند تا جایگزین شوند و قبل از خود را باطل کنند و یا شاید مرمت کنند و عیبی را بپوشانند.
در تئوری من عواملی که همدیگر را نفی می کنند "برای ایجاد عاملی ثانویه در معنا" در کنارهم می نشینند و حجم ها و کلاژگونه ها واسطه ای
تصویری برای انتقال این استدلال شخصی هستند.
چالش معنا میان تصویر پایه ای و الحاقاتی که در لحظه آخر به کار چاشنی شده اند، خاصیتی پارادوکسیکال در آثار ایجاد کرده است که خوانش
آثار را تا حد زیادی دو پهلو می کند.
به واسطه ی همین رویکردها است که بر آن شدم تا احمد شاه را به جای " گل" با "هویج" تزئین کنم.
سعید . م . نودهی
دیماه 1394