;
جایی هست که زبان در مواجهه با جهان، و تحت تاثیر جبر موجود در مکان، زمان یا فرهنگ، منطق ساختاری خود را از دست میدهد و دچار کمبود میشود. با این وجود، ذهن به عنوان مولد زبان باز هم به دنبال ایده میگردد و با توسل به داستان و استعارات به تولید زبان تداوم میبخشد. بدین ترتیب به روشی دیگر و با پیروی از شرایط، مشاهداتش را، تصوراتش و برداشتهایش را با روایات و استعاراتی دیگر شرح میدهد. گاهی واژگان، عناصر زبان، آنچه را که باید بگویند پنهان میکنند و گاهی آن را دقیقا نمایندگی میکنند. گاهی آنها به شکلی قراردادی دلالت بر چیزی دارند و گاهی کاملا نسبت به آنچه قرار است بدان دلالت کنند بیربط به نظر میرسند. ولیکن درعین بیربطی منطقی، آمیزهای از بیان مفاهیم و حالات و احساسات هستند که الزاما در قالبهای قانونمند و منطق ساختاری زبان نمیگنجند.
آثار این نمایشگاه به سادگی بازی با پارهای از همین نوع استعارات است که تحت سیطرهی قوانین و محدودیتهای حاکم بر زبان به ذهن متبادر میشوند.استعاراتی برای بیان توامان دلتنگی، حسرت، خشم، شادی، فراق و غیره. انگار که در این بازی، هرکدام ایفاگر نقش یکی از این حالات باشند. اما در مجموع و در کنار هم، قطعیتی وجود نخواهد داشت که آیا واقعا بیانگر خواهند بود یا صرفا سرگرم کننده.
لاله فیروزی
There are moments in life that language confronts with rules of particular places, time, or cultures that would cause decay and interruption, and insufficiency in its structural logic. On the contrary, mind as the generator of language would continuously look for ideas and utilizes narratives and metaphors to create continuity in the line of generating language. Thus, in another way and by obeying the situation, it would keep on defining its observations and imaginations, however, by using new stories and metaphors. Some motives of the language may hide what they are about to say, and some may represent it precisely. Some may refer to particular concepts conventionally and some may look absolutely irrelevant. Nevertheless, they may be combinations of concepts, or states, or senses that are not necessarily conceivable if being expressed through the logical criteria and structures of language
This exhibition is simply a play by some of those metaphors that come out of the blue after dominant obligations of language. Metaphors that may simultaneously convey concepts such asnostalgia, regret, anger, joy, parting. As if in this play, each one holds the role of one of those concepts. Yet, altogether there is no finality about the play being able to be representative or entertaining only
Laleh Firoozi