;
اوت آو کانتکست
مسئلهی این مجموعه سیاست است. اما نه سیاست رهاییبخش، بلکه از سیاست قدرت میگوید. این مجموعه با نگاهی مطلقا انتقادی سعی در رویارویی با آن بخش از سیاست را دارد که سراسر هستی انسانی را هدف گرفته. و مجدانه سعی در نابودی انسانیت دارد. گویی با واقعیت یکهای طرفیم که تمامی مسیرها را در جهت جهانیسازی اقتصادی و به طبع آن جهانیسازی هنری و … بر میگرداند. واضح است که در یک مجموعه به تمامی ابعاد آن نمیتوان پرداخت. بدین ترتیب این مجموعه تمرکز خود را بر نحوه استعمار سوژه توسط سیاست قدرت نهاده. و از آنجایی میگوید که سیاست قدرت با زیرکی و در ظاهری کاملا شیک ! اعمال خشونت میکند، سوژهها را از جوهر خود خالی میکند، هویتها را تغییر میدهد، مدام در حال حمله به وحدت ارگانیک مقولات است، از همه چیز مراقبت میکند و مکررا چیزهایی را به جای حقیقت مینشاند، تبلیغشان میکند و در نهایت چنان رسمیتی به آنها میبخشد که هر گونه نگاه انتقادی به آنها به سرعت متهم به ارتجاع و عقبگرد میشود. مکانیزم پیچیدهای که بودنش را وامدار ایجاد بحران است …
نگارههای ایرانی تصاویری در ابعاد بسیار کوچکاند، که عموم آنها با ترکیببندیهایی بسیار شلوغ وحدت بینظیری از تجربه تصویری را برای مخاطب به ارمغان میآورند. عموما روایتگر داستانی هستند خارج از خود ، یعنی وابسته به متنی دیگرند، بینهایت لطیف و شاعرانهاند ،حتی آنجا که خشنترین صحنهها را روایت میکنند، بسته به دورههای مختلف مشخصات سبکشناختی خاص خود را دارند. عناصر عموما کمالیافته اند، تاکید بر جزئیات ویژگی آنهاست، پرسپکتیو خود را دارند و…. درباره نگارههای ایرانی میتوان ساعتها سخن گفت و سالها تحقیق کرد…
من در این مجموعه به سراغ تمامی عناصر نگارههای ایرانی رفتهام، به استثنای طبیعتهای نگارهها. در اولین مرحله از اعمال خشونت ، تکهای از آنها را بریدهام و از بسترش خارج کردهام ، سپس آنها را بزرگ کردهام، بارها بزرگتر از اندازه واقعیشان، یعنی به نوعی آنها را آگراندیسمان کردهام، به گونهای که انگار آنها را زیر میکروسکوپ میبینیم ! انگار روی آنها زوم شده است. انگار آنها سوژه مراقبتاند. در مرحله بعد دریافتم که دیگر زیباییشناسی درون آنها کافی نیست! و تصمیم گرفتم که زیباییشناسی جدیدی را وارد آنها بکنم و طبیعت پیرامونشان را که در نسخههای اصلی به شایستگی بستر مناسبی برای فیگورها بودند به درونشان ریختم و حتی به آنها ایده هم دادهام! حتی جنس تکنیکال برخورد با نقاشی را نیز تغییر دادهام و تکنیک را به سمتی بردهام که میخواستم .
در نهایت تصاویری میبینیم که تنها یادآور نقاشی ایرانیاند، حتی در مواردی اغواگری بیشتری دارند در ظاهر خود بسندهاند! اما در حقیقت اشیا جدیدی هستند که از جوهر خود خالی شدهاند و سرگشته روی دیوارهای سفید بستری را تجربه میکنند که به آن تعلق ندارند.
شیوهی این نمایش حرکت در مسیری است که به گونهای متناقضنما از هنر جانمایهای را استخراج نماید که استتیک هنر را با توان بالقوه رهاییبخشی که در سیاست نهفته است، همکلام نماید. و با اعتراف به ایستادن در درون مرزهای قدرت به افقهای رهاییبخشی و آزادگی بنگرد.
امیرحسین بیانی