;
خوابها از کجا میآیند؟
خوابها در کجا ادامه دارند وقتی که بیداریم؟
شاید آنچه میخواهیم و به دست نمیآوریم، در خواب به ما بازمیگردد؛ در هیات نمادهایی که نمودی از امیال سرکوبشدهی ما هستند. نمادهایی مخفی، چونان پیمانهایی نانوشته که رازهاشان تنها در خواب گشوده میشوند. انگار که ما - هر شب - قراری پنهانی با هیاکلی ناشناخته داریم که در خواب، آشنا مینمایند و در بیداری بازشناخته نمیشوند.
یا شاید این نمادها، آشنایانِ در روز پنهانی هستند که به هنگام خواب آشکارند. کهنالگوهایی هستند که هنگام بیداری، در ناخودآگاه ذهن ما، پنهان و بیصدا میزیَند اما در خواب افشا میشوند. انگار که ما - هر شب - به خواب میرویم تا با کودکانی نابالغ دیدار کنیم که از درون ما میآیند، رشد نیافتهاند و خرد ماندهاند.
اینجا - در تصاویری که نغمه جهانی به ما نشان میدهد - خواب، از قابی به قاب دیگر میرود و نمادهایش را از پیِ خود میکشاند. ما نیز با خودِ هنرمند - که در خوابهای خود، جستجوگر تفسیر نمادهای ناشناختهی شخصیت و زیستِ انسانیِ خویش است - با طبیعتِ خوابهایش درگیر میشویم. این نزاع، لحظهای هست و لحظهای دیگر نیست: ناپایدار، همچون خودِ خواب، همچون تصاویری که هنرمند پیش روی ما گذاشته است.
هر چه هست، ما در برابر این تصاویر، به تماشای لحظهای ایستادهایم که «مثل خواب، میپرد و یافت نمیشود. و مثل رویای شب، او را خواهند گریزانید. چشمی که او را دیده است دیگر نخواهد دید، و مکانش باز بر او نخواهد نگریست».*
حسین وحدانى
* عهد عتیق، کتاب ایوب