;
معتقدم که احترام به مردم ، مردمی که برای دیدن آثار هنرمندان قدم از قدمی برمی دارند و وقت با ارزش خود را به خالق آثار هنری هدیه می دهند ، از وظایف هر هنرمند متعهدی است ؛ اما فرآیند رسیدن به این هدف مقدس رازی است پیچیده .
درک لایه های حساس واژه ها و تلاش برای رسیدن به فرم و ترکیب کلمات و حروف در خط شکسته چنان هیجان انگیز است که گویی در پس هندسه ی هر واژه و کلمه در قالب ترکیب ، چیزی جدید نهفته است و این موجود تازه متولدشده همان هنر است ، و درواقع ، هنر ژرف ترین بازتاب زیبایی در زندگی و هستی است ؛ چرا که لمس زیبایی در جسم هر ماده یا کلمه و چیدمان آن در محیط و یا صفحه ی کاغذ و رفیع ترین تجلی گاه این پدیده ی شورانگیز در عالم بکر و طبیعت بی مانند خالق هستی نمایان است.
از رهگذر آشنایی با هنرخوشنویسی در سنین کودکی در دهه ی هفتاد ، با هدایت مادری فرهیخته، پدری زحمتکش و آشنایی با استاد خلیل حبیب زاده ، به باغی رهنمون شدم که باغبان آن حضرت استاد یدالله کابلی خوانساری نام داشت ؛ باغبانی که احیای مجدد خط شکسته در حدودی انکارناپذیر به سعی و همت و اشتیاق او ممکن شد و او بود که حدود پنجاه سال عمر و سعی خود را در راه بازیابی و بازپیرایی این خط شریف صرف کرد و توانست آن را به جایگاه حقیقی خود بازگرداند.
مجموعه ی حاضر حاصل کوششی است که در سایه ی تعالیم حضرت ایشان به صورت غیرمستقیم از طریق کتب استاد در اوایل دهه ی هفتاد و به صورت مستقیم از سال 88 درک نمودم ؛ تعالیمی که در جان و کالبد هر میوه یی بنشیند ، باید طعم همان میوه را بدهد ؛ باید خودش باشد نه دیگری.
فضاسازی و ترکیب بندی برایم بسیار مهم است ، البته در کنارهندسه ی موزون کلمات ؛ هرچند که معتقدم در بی نظمی هم به خودی خود ، می تواند نظم خاصی حاکم باشد که من آنرا بسیار می پسندم.
بی حد و مرز بودن را دوست دارم ، چون حصار، خود مانعی برای بروز خلاقیت هاست .
نکته ای که در مورد خط شکسته بسیار شنیده می شود، ناخوانا بودن آن است ؛ هرچند مخاطب با درک مفاهیم در پی خواندن آن کلمات حظ بسیار می برد ، ولی معتقدم هندسه ی کلمات نیز میتواند منهای خواندن اثر بسیار بیشتر لذت بخش باشد . و بسیار مشاهده شده که خوشنویسان ، خصوصا شکسته نویسان ایرانی ، با برپایی نمایشگاههای متعدد در کشورهای مختلف توجه بسیاری از مخاطبین غیرایرانی را به هندسه ی کلمات ، فرم و فضاسازی جلب کرده اند ؛ ضمن اینکه باید این فرصت را ایجاد کنیم تا بیننده کمی به فکر فرورفته و تامل کند .
به نوعی ، باید بگویم این یکی از وظایف هنرمندان است که دست مخاطب را گرفته و با خود ببرد به سرزمینی که پیشرفت جامعه و ارتقا ء سطح سلیقه ی مخاطب در آن جاست.
علیرضا زندی دشت بیاض
مهرماه یکهزار و سیصد و نود و شش خورشیدی