;
نقش بسته روی پرده سینما، نشسته روی نیمکتی در ایستگاه مترو، لمیده در کافه ای، محو و پنهان پشت حلقه های دود، اندام واره ای کوچک و دور، ایستاده بر بلندای تپه ای، لبخندی روی بیلبورد، دستی آویزان بر میله اتوبوس.
آنها یکی از بی شمار کسانی هستند که هر روز با آنها مواجه می شویم. نگاهشان می کنیم و نمی بینمشان. چرا که بیشترین غفلت را در حق چیزها و کسانی مرتکب می شویم که بیشتر در معرض نگاهمان هستند. کم کم آدم ها را به شکلی از ازدحام تجربه می کنیم. توده ای در تکاپوی روزمره، موجی که همواره در کنارمان در حال نوسان است، در حال دور شدن و رفتن.
آنها اما هیچگاه به تمامی از زندگی ما بیرون نمی روند. حتی اگر مواجهه با آنها را از یاد برده باشیم همواره تکه ای از آنها با ما خواهد ماند و تکه ای از ما از آن آنها خواهد شد.
"امضای تازه می خواهد این نام" تلاشی است برای یادآوری آن مواجهه، بیرون کشیدن این تکه ها از نقاط کور ذهن. حالا این تکه ها نه بخشی از ما که می تواند تکه ای از آن شما باشد.