;
زندگى هنر را همراهى مى کند و هنر منعکس کننده ى زندگى ست.
خاطرات بخش جداناپذیر زندگى هستند ، خاطراتى بعضا ناخوشایند با ابتداى مشخص و انتهاى نامشخص ، چرا که رویدادى که زمانى در
مکانى صورت پذیرفته اجبارا پایان نیافته بلکه حیاتى دیگرگونه را این بار درون انسان ، نه بیرون آن ، دنبال مى کند.
انباشتگى این خاطرات جریانى خارج از اختیار است . ماهیت این جریان متاثر از زندگى روزمره با مجموعه اى از رخدادهاى درونى و بیرونى است که مانا یا گذرا بودن آنها را تایین مى کند.
جلجتا تجسم این خاطرات است ،
مجازى ست از اجبار در وجود رویدادهاى دردناک.
جلجتا در لغت ( به صورت مجازى ) به معناى هر تجربه یا رویداد غم انگیز یا دردناک است.
نقاشى هاى پیش رو شاهدى بر پذیرش این اجبار هستند ، تصاویرى چند تکه که براى شکل گیرى تصویرى جدید مخدوش شده اند.
این چند پارگى تصاویر برگرفته از ماهیت خود زندگى ست .
روزمرگى با تلنبارى از خاطرات ، ویرانه اى که همه چیز در آن یافت مى شود.
على رغم وفادارى به موضوع رویدادهاى بصرى مختلفى در نقاشى ها دخالت دارند.
خیالبافى حسى ناشى از محو کردن موضوعات که تاثیر بخش هاى آشکار از لا به لاى سطوح رنگى را شدت بخشیده بى شباهت به فرایند یادآورىِ همان خاطرات خاص نیست.
در این نقاشى ها هیچ چیز حتمى و حل شده نیست.
روایت هاى بصرى هستند از خاطرات با تضادها، کنش ها و تردیدهاى مخصوص به خود.
روایتى بدون کاست از تجربه هاى عموما تلخ ،
ثمره اى تصویرى از دو زندگى متفاوت اما داراى اشتراک .