دنیای هنرمند، دنیای وسیعی است که زمان و مکان نمی شناسد.
او می تواند پرواز کند و در جهت ارضای روح و جان پرسشگر و حساس خویش تا ناکجا ها پیش رود، جایی که چیزی از آن نمیدانیم اما هرچقدر که پیش تر میرویم، در هر قدم حس میکنیم که هیچ چیز سر جای خودش نیست! مسیری که چه سخت و چه آسان عادتمان داده اند و عادت کرده ایم طی شود!
گذر از دوره ای از زندگی که با توهم، انتظار و خلسه ای بی پایان ،در آن غرق شده ایم.
گذر از این گیجی و گم شدگی در زندگی و مادی گرایی که انسان امروز را مسخ خود ساخته است.
گذر از دردی که با یادکردن خاطرات دوران کودکی و آسودگی، همراهمان است... به خاطر سادگی و دلخوشی هایش، دلخوشی هایی ناپایدار و گذرا !
... اما گذر باید کرد ،از آنچه که هستیم و در واقع نیستیم!
گذر از آنچه در درونمان میسازند ، غافل از اینکه تا چه حد محدودمان میکند !؟
گذر از این ناگذرهایی که همه ما را به این فکر واداشته است (که شاید) بتوانیم از آنها بگذریم .
گذر از این ناگذرها برای رسیدن به زندگی عادی، زندگی که ما می خواهیم،چیزی که اصل مان، روحمان و وجود نامتناهی انسانیمان آن را طلب می کند ...