;
توسلی درباره نمایشگاه چنین می نویسد:
«سبک من در نفاشی «واقعگرایی هندسی» همان گونه که از نامش بر می آید آمیزش واقعیت و هندسه یا نمایش گرافیکی پدیده ها بر روی بوم نقاشی است. این سبک در فرایندی دهها ساله در تجربه و آموزش نقاشی پایه هایش در دهه پنجاه با استاد هانیبال الخاص در دانشگاه صنعتی آغاز و سپس با دیگر استادان دانشگاه، از جمله در آلمان، ریخته و شیوه روایت من در نقاشی شد.
یک یادآوری پیش از باز نمودن سبک من: در نمایش اجسام بر روی بوم که دارای دو بعد است، «نقطه گریز» و سایه زدن در خدمت عادت چشم هستند تا با ژرفانمایی (پرسپکتیو) جهان را روی بوم (دوبعدی) «سه بعدی» با ژرفای بعد سوم ببینیم.
در سبک واقعگرایی هندسی اجسام با روشی گرافیکی یا هندسی و در دو بعد کشیده می شوند و «هستی» اشکال بر روی بوم با خطوط پیرامونی آنها شکل می گیرد؛ یعنی بدون «نقطه گریز» و فقط پیرامون جسم یا پدیده (سواد شهر برای مثال) بر روی بوم شکل می گیرد. همزمان از سایه زدن نیز پرهیز میشود. این روش بعد سوم یا ژرفا ست است و کمتر بچشم میآید.
در نگاه از روبرو به مناظر ژرفانمایی مرکزی- و رنگی با تکیه بر عادت چشم، مثلا تمایل رنگ، با فاصله گرفتن از چشم، بسوی آبی گرم و بنفش، در نقاشی یا عکس بدون «نقطه گریز»، تصویر سه بعدی دیده می شود. در نقاشی من این عادت چشم بهم خورده است و رنگها آزادانه گذاشته شده اند، با این وجود در سبک واقعگرایی هندسی تابلوها دارای بعد سوم بسیار برجسته هستند.
برجستگی ژرفا درتابلوهای من تبلور یگانگی درونمایه و رویه (محتوی و فرم) است. زیرا هر جسم در تابلو، هستی مستقل خود را داشته و بخوبی قابل تشخیص است. جسم یا شکل تصویر شده بر روی تابلو شفاف است و اجسامی که پشت آن هستند را نه تنها با شکل خود پنهان نمی کند، بلکه جهان پنهان پشت را در خود پذیرفته و پیرامون آنرا، درست مانند پیرامون خودش، نمایش می دهد. در حقیقت این روش یا سبک نمایش بیانگر درونمایه و محتوی تابلو است. یعنی هستی پدیده ها در پیوستگی و پیوند با پیرامون، یا امر مشترک، هویت می یابد. این روش نمایش پیوند و گره خوردن هستی هر پدیده با هستی پیرامون، خود هویت مضمون تابلو می شود، یعنی فرم و محتوی در کنش-واکنش جدایی ناپذیرند. اصولاً در هیچ کار هنری، تفاوتی میان فرم و محتوی وجود ندارد.
دقیقا همین روند هویتی در آفرینش و هستی یافتن کار در شکل دادن به "رویای در بیداری" یا انگیزه و موتیف نقاشیها، بر روی تابلوها جریان دارد، زیرا از آنجایی که شکلگیری شفافیت لایه لایهای (مشترک) روی هم، و نه شکل (فردی) در سبک من در کانون نقاشی است، فرآیند کار خود پاره ای از شکل دادن-گیری تابلو میشود. در این معنی شکل اهمیت خود را از دست داده و شکلگیری جای آنرا می گیرد. روندی که گاهاً سالها برای کار بر روی یک تابلو در خود نهفته دارد.
سبک و شیوه واقعگرایی هندسی بیانگر چشماندازی به جهان است، یعنی از درونمایه یک «نگاه» روایت میکند، که جهان را خانه مشترک همه موجودات و نه تنها انسان می داند. این خانه مشترک نیز طبیعت است که میدان نمایش در تابلوهای من است.
هنوز نکته قابل توجه در لم و سبک نقاشی واقعگرایی هندسی، درگیر نمودن بیننده اثر در تابلو است، یعنی خطوط ترسیمی با دقت گرافیکی پدیده ها را نمایش می دهند و هر خط مسیر مشخصی داشته و نگرنده، نه تماشاگر منفعل و یا "مصرف کننده" هنر، بلکه خودش امکان سنجش اثر را دارد. به بیان روشن تر؛ بیننده و نقاش در برابر تابلویی می ایستند که هویت مستقل خود را داشته و اگر نیازی به توضیح داشته باشد، تنها روشن نمودن "تکنیک و فن" است و نه تفسیر "منظور" نقاش بر روی تابلویی که هویت مستقل خود را دارد.
نقاش، پس از پایان تابلو، خود بیننده ای بیش نیست و هر تفسیر اوی بیننده از کار خودش با واژگان، هدایت تخیل دیگر بینندگان به جهان واژگان، یا نوشتار است. تابلوی نقاشی با واژگان "شکل گیری رویاهای بیداری" با رنگ روایت می کند. تابلوی نقاشی الفبای نوشتارش رنگ و طرح است و نه گفتار نقاش.»