محمودخان دورانِ تحصیلاتِ ابتدایی را در ۱۸ کیلومتری شهرِ رشت و دبیرستان را از مدرسه ی محمدرضا شاهِ پهلوی در رشت به پایان رسانید. مهر ماهِ ۱۳۴۷جهتِ سپری کردن یک دوره ی شش ماهه به شهرستانِ مراغه اعزام و پس از پایانِ دوره بعنوانِ "سپاه دانش" به شهرستانِ سبزوار و از آنجا به روستای کِلاوِشک در ۷۰ کیلومتری شهر منتقل می شود و تا مهر ۱۳۴۹ در این روستا -که در جنوبِ سبزوار و در مسیرِ جاده ی طبس قرار دارد- خدمت سربازی را به پایان می رساند.
پس از آن، حدودِ دو سال بیکار بود تا اینکه برای مدتی کوتاه به استخدامِ بانکِ ملی در آمد. اما از ادامه ی کار در بانک انصراف داد و راهی تهران شد. شش ماه (بصورتِ قراردادی) در وزارتِ کار مشغول می شود. جهتِ استخدام به شهرِ جیرفتِ (کرمان) می رود ولی خیلی زود از ادامه این فعالیت نیز منصرف شده و به رشت برمی گردد و در آزمونِ استخدامی فرهنگیانِ رشت جهتِ آموزگاری شرکت و پس از قبولی به یکی از روستاهای اطرافِ (لشتِ نشا) به عنوانِ معلمِ دوره ی ابتدایی، اعزام می شود. پنج سال در آنجا می ماند و مابقی خدمتش را در منطقه ی خُمام به پایان می رساند. او در مهرماه ۱۳۷۹ از اداره ی آموزش و پرورش بازنشسته و از همان سال تا کنون به علتِ بیماری (آسیب در قسمتِ بالای نُخاع که منجر به عوارضِ حرکتی و حسی و فلجی اندامش گردیده) خانه نشین است.
از سالِ ۱۳۵۲ در رشت ساکن می شود و یکسال بعد ازدواج می کند و ثمره این ازدواج چهار فرزند است. او در دو دهه ی اخیر (خود خواسته) خود را در اتاقش محبوس کرده و با هیچ کس و هیچ چیز در معاشرت و ارتباط نیست. و همین امر موجبِ افسردگی شدید و ناسازگاری با محیط و اطرافیان در او گردیده است.
محمودخان در خِلالِ این سال ها نقاشی هم کشیده. اما جسته و گریخته و بدون تداوم و بیشتر بصورتِ تفنُنی. ولی از اواخرِ سالِ ۱۳۹۶ به شکلِ غافلگیر کننده ای، دورانِ جدیدی در شیوه زیست و کنش هایش آغاز می شود و بطورِ جدی نقاشی کشیدن را آغاز می کند! اکنون پرداختن به نقاشی کار روزانه اوست و این امر به دغدغه ای فکری و نیازی درونی و واقعی مُبدل گردیده و از انجام آن لذت می برد. مهارت و توانایی اش -در نقاشی- ترسمِ سوژه ی اُلاغ و طبیعت و درختان است. او اُلاغ را نمادی از انسانِ معاصر می داند، ستمدیده و ذلیل و مُستحقِ ظلم. در توضیح این نگرش، می گوید: "خر، سر دسته ی اذّلِ چهارپایان است. در اطاعت و فرمانبری از خلایق در هر زمان، مکان و مقامی. گمان می رود این حیوان از بدوِ تولد "نه" گفتن را نیاموخته و در هر شرایطی "بله" بر لب دارد. از طرفی سمبلِ صبر و مقاومت در برابرِ ظلم و بی عدالتیست و هرگز از طرفِ این حیوان اعتراض و ادعایی وجود نداشته. فکر می کنم، ایرانیان به همین دلیل در بسیاری از مَثل ها جهتِ حقارتِ و به سُخره گرفتنِ یکدیگر از نامِ خر بهره می برند. بعنوانِ مثالِ ؛ تو خری! قدرِ خر نمی فهمی! مثلِ خر عَرعَر می کنی، مثلِ خر جُفتک می اندازی، مثلِ خر در گِل مانده ای، اوضاع خر تو خر است و...
تنها غرور و شادمانیِ خر که به آن مفتخر است، داشتنِ بیضه هایی درشت است و آلتِ تناسلیِ کُلفت و دِاز! همین است و بس. الاغ حیوانی است مظلوم. وقتی از مادرش جدا می شود، دیگر هرگز رنگِ خوشی و آرامش را نمی بیند و تا لحظه مرگش مورد استثمار قرار می گیرد. گوسفند هم حیوان بیچاره ایست، اما حداقل گوشت و پشمش بِدرد می خورد و موردِ استفاده است. اُلاغ اما از چنین مزایایی بی بهره مانده. وقتی که پیر و از کار افتاده شد، اربابش او را به بیابانی بی آب و علف برده و دست و پایش را با طناب بسته و رهایش می کند تا بالاخره جان بدهد و بمیرد. آیا زندگی رقت باری این چنین، ارزشی دارد؟! آیا ما به دنیا می آییم تا با چنین خِفت و رنجی زندگی کنیم تا بمیریم؟! حال و روز انسان امروز این چنین است." با چنین توصیفی پی می بریم که در پس رفتار هنرمند خصیصه ای نهفته که حیات ناخواسته در آن نهاده شده است.
آثارِ محمودخان باوجود برخورداری از ظاهری کمیک، جلوه های رنگی شاد، زیبایی مرموز ... مفهومِ سیاه و تلخی را در خود مستتر دارند. او دِرام زندگی اکثریت مردمانی که در جدالِ اجتماعی، توجهی به احوالِ خود ندارند و دست و پایی می زنند تا زنده بمانند را به تصویر می کشد. او با رفتاری ساده پیامِ اجتماعی اش را تقطیر می کند و به صورتِ قطره ای بلورین در می آورد. و این به ما کمک می کند تا با دیدِ عمیق تری به نقاشی هایش بنگریم. محمودخان، ناآگاه به تحولاتِ سبکی و رسانه ای دورانش، صرفا جهان نقاشی را پاس می دارد و به هنرش عشق می ورزد.
در این مدتِ کوتاه که شیوه ی زیستِ محمودخان تغییری بنیادین نموده و زمان و اندیشه اش با نقاشی گره خورده، آثارش موردِ استقبالِ فراوان قرار گرفته و وارد مجموعه های خصوصی و گالری های معتبر اروپایی شده است و در گالری ها و آرت فیرهای مربوط به هنرمندانِ نان آکادمیک به نمایشِ عمومی در آمده اند. آثار محمودخان در کلکسیون خصوصی بنیاد کارتیه در پاریس نگهداری می شود.
هم اکنون کتابی از آثار محمودخان با عنوان "Little Donkey Say Yes" توسطِ انتشاراتِ "وود چیپس بوکس" در لندن مراحل تولید و چاپ را پشت سر میگذارد.