;
آبدیدهگان روایت من است از مناسبات انسانی، تکه هایی از آنچه میان من و آدمیان شکل گرفته و نقطهی تلاقی بین میل و رخوت. برای شکل دادن به این مجموعه من از پرترهی نزدیکانم و دریای خزر عکاسی کردم و بعد وقت کشیدن پرترهها و خطوطی که در برشان گرفته به عکسها نگاه کردم. من از رنگ روغن بر روی پارچهی بوم استفاده کردم تا بافت جسمی و ضخیم و کیفیت رنگی دلخواهم را، به ویژه در سفیدیها، به دست بیاورم. در اغلب کارها، پرتره هایی به مرور زمان پوشانده شده و پرترههای دیگری سر برآوردهاند و تصویر به تدریج تخریب و ساخته شده است. این نقاشیها لایههای اندوه من را در خود دارند. گویی که در گودالی باشم و بازی کنم، بی توجه به خطرات احتمالی مرگ و دفن شدن، من یک مشاهدهگر تلخ گوشتم که کاری نمیتوانم کرد جز سوگواری برای تکه های از دست رفته وهمآغوش شدن با آن و خودم را از درون و بیرون بهش رساندن.
در یادبود برای شهری که ناپدید میشود من از ویرانه گردی هایم وام گرفتم. تکه های سفال ها را پیدا کردم و کنار هم گذاشتم و خانههای در شرف ویرانی یا ویران شهر را کشیدم، به گزیده. من فقط یک زندگی ام، در برابر سیل عظیمِ زندگی هایی که در شهر می پیچند و بازش میشناسند و این فقط یک جور مرثیه سرائیست، برای تجربه ای جمعی، که جان میسپارد در آغوشمان و جای میسپارد به دردی جمعی.