;
برای هنری که نقاشی را به همراهی متن ملزم میکرد، عجیب نیست که مستقیم و بیواسطه کلام را وسیله قرار دهد. این بار زمینههای تازهای نیز اضافه شدهاند که بدون هیچ تغییری در محتوا و شکلِ کلمه و تنها با جابجایی و تغییرِ بستر معنا را دگرگون میکنند. حالا کلمات جابجا میشوند و جهان مکتوب نه فقط در کتاب و کتیبه که در هر کجای ممکن و پذیرا شکل میگیرد. کلمات از بستری به بستر دیگر سُر میخورند، که در این سُریدَنها هم شیب اهمیت دارد و هم میل سوژه. اما در هر بار مواجه، متن با ریزبینیِ بیش از پیش و کلمه به کلمه خوانده میشود. در هزارتوی زمینهها و در تمامی زبانها، هر اختلال و ارجاع مضاعفی پیچیدگیهای معنا را افزون میکند. البته در زبانِ پر تعارف و تَکَلُّف فارسی، ابهام گاهی میتواند نَصِّ صریح و پیراسته تلقی شود و گاهی استعارهای پیچیده و گمراهکننده؛ اما همه آبستن.نقل کلامی فاخر حالا وسیلهی برای نقد تحکم میشود، معمولیترین واژهها به یک جریان اشاره میکنند، عمومیترین لغات بیانیههای شخصی میشوند و خصوصیترین کلمات خواست عمومی را بازگو میکنند. هر توصیهای توهین تلقی میشود و به سخره گرفتن، کنش سیاسی و اجتماعی. به این ترتیب حتی حذف و عدمِ امکانِ دسترسی به معنا، تولید معنا محسوب میشود و پرشورترین متنها اخته و الکن ...
اکرم احمدی توانا