;
گفتن از تهران بی دردسر نیست، آسان نیست، و پایانی ندارد. پیدا و نهان دارد و درد و درمانش درهم تنیده. در هزارتویش و در چرخه های تکرارش، زندگی به شدت پر تلاطم و ناپایدار است. طرحهای سفید و سیاه چرخه های زندگی هستند، بانک و بیمارستان وایستگاه و تئاتر، که همه پیکسل هائی از چشم انداز شهر هستند. لخت و بی رنگ و واقعی. سفید و سیاه ها، برشی از شهر هستند برای نشان دادن آنچه از شهر به یاد می ماند. آنچه که پایدار است و در غیاب رنگ و صدا، بی تلاطم به نظر می رسد. سکون و سکوتی که غیرواقعی است و وهم برانگیز. سعی کرده ام با به تصویر کشیدن این وضعیت راهی برای تقابل و صلح با شهر بیابم.
به دنبال درمان بودم و دریافتم که رنگ باید به شهر برگردد و حتی در پهنه یکنواختی هم لکه رنگی را باید ستایش کرد. درخانه سفید و سیاهها حضور دارند ولی حول دایره بوسی کوچک، یادآور اینکه نه سیاه و نه سفید رنگهای طبیعی هستند. که وقتی درست نگاه کنی رنگها باز می گردند و به دنبال آن اشتیاق و امید و آرزو.درهرگوشه به دنبال بوسه های رنگین و پری دریایی و آبی دریا می گردم و تداوم آرزوها و رویاها را باور دارم.
غزاله بحیرائی