;
رنگ می بازد سی مرتبه، چشم اندازی
The Landscape changes 30 times
نمایشگاه گروهی 36 هنرمند از سرتاسر جهان
2October- 21 October 2015
Opening: fri, 2 October 4-9 pm
Beverly Acha- Doug Ashford- Colleen Asper- Mehraneh Atashi -Janna Avner- Julia Bland- James Brittingham- Gaby Collins Fernandez- Ala Dehghan- Sara Dehghan- Carrie Dickason- Basia Drozdzik- Jessie Edelman- Hadi Falahpishe- Mark Gibson- Michelle Grabner- Jennyfer Haddad- Meena Hasan- David Humphrey and Jennifer Coates- Drea Cofield- Byron Kim- Eric Mack- Tavi Meraud- Ted Mineo- Sabeen Omar- Yupin Pramotepipop- Ronny Quevedo- Kristin Richards- Kenny Rivero- Chloe Rossetti- Eric Saudi- Alex Sewell- Cal Siegel- Mark Starling- Jeffrey Stuker- Brandi Twilley.
نمایشگاه گروهی
ایدهی "نمایشگاه گروهی" چیست؟ گرد همآوردن آثاری که میتوان ردی مشترک میانشان یافت، همچون این نمایشگاه که گردهمآیی مجموعهای است از نقاشیهای یک لبنانی، یک امریکایی، یک ایرانی... در هیات کلیتی که بدون نمایشگاه پراکنده میماندند، همچون تکّهابرهایی جدا از هم بر زمینهی آسمان آبی، بیبار، که برای باریدن اما باید نخست به هیات یک کل درآیند، یکتکّه و یکپارچه شوند؟ "نمایشگاه گروهی" ارکستراسیون اجباری و تحمیلی آثاری است که هرکدام جداگانه ساز خود را مینوازند و گاه حتّی سازی مخالف کوک میکنند، به نیت دستیابی به هارمونی رویایی که هدف آرمانی هر نمایشگاه گروهی است؟ مستقر ساختن نقاشیهای پخش و پلا، زیر یک سقف، آویخته بر دیوارهایی در امتداد هم، زیر درخشش نورهایی با ولتاژ ثابت، با حاشیهی صوتی مشترک، منتظر نگاههایی که این نقاشیهای هرکجایی و هرکسی را بهدنبال هم تماشا کنند و در تماشا کردنشان روایتی را تجربه کنند که یک "نمایشگاه گروهی" برایشان تدارک دیده است؟ یا همچون نوانخانهای که بیخانمانها، آوارگان و طردشدگان را موقتاً، برای یک یا چند شب، زیر یک سقف گرد هم میآورد، بیآنکه سودای آنرا داشته باشد تا از آنها خانوادهای بسازد، برای رفع تنهایی و ولگردیشان؟ بالقوگی قابل اعتنای نمایشگاه گروهی احتمالاً در همین شباهتش با نوانخانه است، جمعکردن موقت و حادثی تعدادی نقاشی از تعدادی نقاش، به قصد از انزوا خارج کردنشان، گرچه برای چند روز. امّا یک نقاشی همواره منزوی باقی میماند، البته اگر حقیقتاَ یک نقاشی باشد. منزوی نه همچون موقعیت یونس در شکم نهنگ، درحال استغاثهی مدام برای نجات و رهایی. انزوا همچون تقدیری که دقیقاً در همان لحظهی اجرای رنگ و نقشها بر بوم، درون روح و تن یک نقاشی شکل میگیرد و در لحظهی تولدش قطعیت مییابد. یک نقاشی همواره منزوی است، چه در پستوی انبار یا زیرزمین شخصی نقاش باشد، در میان خرت و پرتها و اسباب و اثاثیهی مستعمل و از رده خارجشده و خاک گرفته، چه بر دیوار همان خانه در معرض دائمی نگاه، چه بر دیوارهای یک رستوران برای تحریک اشتهای مشتریان، چه بردیوار دالانهای هتل به قصد خوشامد گویی به نگاه میهمانان، چه آویخته بر دیوار یک موزه، همچون منزل آخرش یا مقبرهای که سرانجام قرار است در آن آرام بگیرد، در عیش مدام با دوستان و بستگان همدلش. منزوی است چون نمیخواهد به خود آنگونه بنگرد که از سوی دیگران نگریسته میشود. همچون تکّهای نفوذناپذیر از فضا، و نه به سیاق مالوف به ابعاد فضایی که اشغال میکند. معذّب زیر نگاه، هر نگاهی، چه دقیق و آشنا وچه ناشی و پرت. ناتوان از اینکه در جایی باشد چون تمام عمرش بیاراده در جای دیگری است، غیر از آنجا که باید باشد. البته اگر یک نقاشی حقیقتاَ یک نقاشی باشد. جایی بین اینجا و آنجا، که ورود به انزوایش را ناممکن میکند. هر نمایشگاه گروهی، احتمالاَ، به نیت خیر، به قصد از انزوا درآوردن انبوه نقاشیهای منزوی برپا میشود، به قصد اجتماعیکردن نقاشی، معاشرتیکردن و مقبولکردن آن ازطریق بزک قاب و نور، از طریق حضور در جشنوارهی نگاه و کلام بازدیدکنندگان. گرداندن آن بر مدار زندگی. اما نقاشی همواره قمر کوچکی باقی میماند که تنها بر مدار انزوا میگردد. در فاصلهای مشخص از سیاهچالهی زندگی و گرانش مهیب آن، همچون صدای گوشخراشی که هارمونی رویایی نمایشگاه را حتی پیش از آنکه نُتی بنوازد، مختل میکند. البته اگر یک نقاشی..
مازیار اسلامی