;
این نمایشگاه با همکاری گالری امروز برگزار میشود.
غیآب
شاید نتوان تصویرهای پیش رو را ، بر پایه برخی نظریههای رایج ، عکس نامید ، اما اگر هنر عکاسی را درک و تصاحب «لحظه ی خاص» بدانیم شاید بتوان این مجموعه را به چنین نیتی نزدیک دانست.
به تعبیری ، هنرمند برای درک چنین لحظهای واقعیت تقسیم ناپذیر سوژهاش را قطعه قطعه میکند (هر کادر با بریدن پارهای از آنچه پیش روست به واقعیت زخم میزند)، او پارههای این واقعیت را ،یکجا، در فضای نگارخانه گرد می آورد، واقعیتی که شاهد تضادها ، خلأها و غیاب و حضور گاه و بی گاهش هستیم. این سان فضای نگارخانه هیئت این عکس را به خود میگیرد، عکسی که ما در پارههای کوچک و بزرگش به تضادهای زندگی خیره میشویم.
اما چرا هنرمند همچون هر نقاش یا عکاس دیگری بر آن نیست تا در هر قاب ، مشاهدهگر واقعیتی خودپسنده و تام و تمام در مرز تضادهای سوژهاش باشد؟ (گرچه قدری آب و سنگریزه ، قدری علف و سایه روشن ، یا ردی که از راه رفتن ساخته شده است در برخی از قابها لحظهای پرمعنا، تام و تمام و چشم نواز است.) شاید ناپایداری بستر رودخانه به منزله ی موضوع اصلی این دوره از تصویرهای هنرمند دلیل این شرحه شرحه کردن واقعیت باشد، چرا که این پیکره ی لمیده و بلند، واقعیت لایزال و پُر رمزوراز خود را از دست داده است.( معضلی که مردم شهر نمیتوانند, و قرار هم نیست, آن را همچون «بازی تاس۱» بپذیرند .)در این تصویرها بستر خالی رودخانه به منزله جای خالی، یا غیاب (در قالب کلمهای شیطنت آمیز ؛ غی۲آب )، نه تنها از رهگذر نگاه کمینه گرا و موجز هنرمند دلالتهایی تفسیرپذیر پدید آورده است، بلکه در ذهن و کلمات مردم شهر گاه دلالتی فراتر از نبود قدری آب یافته است ؛ چنین بستری به استعارهای از هر زوال و فقدانی بدل شده است، به قالبی تهی شده که خاک« تناهی» از آن برمیخیزد .
۱. سقراط / هیچ چیز انسانی ارزش آن را ندارد که به آن اهمیت زیاد بدهیم. جریانات را میبایستی همچون بازی تاس بپذیریم.
۲. غَی/ به معنای بیراه شدن،تباهی،نابودی.
وحید حکیم