;
در طبیعت که بوده باشید دیدهاید که ناگهان روز٬ شب میشود و ظهر عصر. سایهها بازیگوشی میکنند و مناظر پیوسته در هم میروند و از چشم میگریزند. حتی چیزی ساکن چون کندهای درخت یا دری فولادی تحت تاثیر زمان و در اثر رطوبت و آفتاب و دیگر عوامل مادی میپوسد، ریش ریش میشود و فرسوده و به مرور زمان ناپدید خواهد شد. این سیر تغییرات مناظر و موجودات برای من آیینه تمامنمایی از تحولات شتابناک در واقعیت اجتماعی نیز هست، چرا که هر خراشی بر واقعیت نتیجه سایش و اصطکاکی است که نادیده گرفتن فرآیندهای دگرگونکننده را ناممکن میکند. ثبت و ضبط این فرایندها مرا به استفاده از مواد گوناگون کشاند تا شاید بتوانم این خراشها بر تن واقعیت را ثبت کنم. برای انتقال بهتر احساسات و افکاری که با آنها دست به گریبانم و در واقع به چنگ آوردن واقعیت گریزپا، نیاز به تکنیکی داشتم که هم خراشهای زمان بر چهره واقعیت را ثبت کند و هم به اندازه کافی برای به تصویر کشیدن واقعه یا تصویری که در ذهن شکل گرفته، سریع باشد، چرا که برای من مسئله تنها تصویر کردن صرف یک موقعیت یا فضا نبود، بلکه میخواستم با خراشیدن سطح بوم و لایههای رنگ یک دم آوار سهمگین واقعیت را متوقف سازم و تجربه خود از جهان را به اشتراک بگذارم.