;
بارگاه ادبار
اما، براستی آیا میتوان اخگری سوزان در دست، با خیال نسیم خنک کوهساران آسایش یافت؟ آیا میتوان لرزان در بوران استخوان سوز برف با خیال گرمای تابستان مرگ را باز راند؟ احتمالاَ نه! چرا که خیال خوشیها درمان ناخوشیها نیست.
خیال، گرچه درمان نیست اما گاهی تنها گریزراه ممکن میشود در برابر وضعیت موجود که بی هیچ افق روشنی، عرصهی حکمرانی ادبار، فلاکت و سیهروزیاست. در چنین وضعیتی تو یا تن به نابودی میدهی، یا با برشی قاطع از واقعیت موجود به عرصه خیال محض میگریزی.
عالم خیال، توهم ذهن است مبتنی بر عناصر وام گرفته از جهان واقع اما با سازوکاری دیگرگون، چنانکه گویی هرآنچه حسرت و آرزوست در این عالم، جامهی عمل میپوشد.
عالم خیال، نسخه معکوس جهان پر ادبار است که در صورت بارگاه تنعم و خوشی رخ مینماید. بارگاه ادبار آن خیال خوشیهاست که درمان نیست اما غایت آرزوست.